آرشيو وبلاگ وايت هاوس

Saturday, April 08, 2006

بهمن 1383

يكشنبه، 25 بهمن، 1383
آموزش و پرورش- هم استراتژی هم تاکتيک

يکی از وظايف مهم حکومت،‌ ايجاد زمينه های رشد نسلهای آينده می باشد که متاسفانه عموم دولتهای حاکم بر ايران،‌ بنا به دلايلی به خوبی از عهده اين کار برنيامده اند. قابل توجه است که ناتوانی حکومتها در آموزش و پرورش به از عوامل سرنگونی اين حکومتها نيز بوده است. اگر حکومت شاه قادر بود نسلی تربيت کند که به جای چشم داشتن به بيرون از مرزها به منافع بلند مدت خود توجه می داشت،‌ احتمالا سرنوشتش جور ديگری رقم می خورد.



به هر حال گذشته ها گذشته و بايد با تکيه بر منابع موجود، به دنبال اثر بخشترين کارها برای بهبود وضع اجتماعی کشور باشيم.



متاسفانه در حال حاضر به لحاظ کوته فکری حاکمان فعلی،‌ آموزش و پرورش رسمی از وضعيت مناسبی برخوردار نيست. (( با وجود اين بايد اعتراف کنم برخی از بزرگترين درسهای زندگی ام را از معلمانم (عموما معلمان زبان انگليسی،‌ هندسه و جبر و شيمی - و نه ادبيات فارسی و عربی و...) و از کتابهای بسيار با کيفيت علوم تجربی و فيزيک و شيمی گرفته ام:



برای پيش رفتن راهی جز گام برداشتن نيست،‌ گرچه نبايد انتظار داشته باشيم که تمام گامهايمان رو به جلو باشد. (نقل به مضمون از مقدمه شيمی دوم دبيرستان - تاليف دکتر منصور عابدينی)

چشم بينا و گوش شنوا داشته باشيم -ادبيات اول راهنمايی ؟-))

با وجود اين ابزارهای ديگری موجود می باشند که در صورت استفاده مناسب از آنها می توان به رشد فکری مناسب نسل آينده اميدوار بود. گسترش فرهنگ کتابخوانی بهترين وسيله برای رشد فکری نسل آينده است. کامپيوتر وسيله نسبتا ارزان قيمتی( با توجه به امکاناتش)‌ است که می تواند به رشد فکری کودکان،‌ نوجوانان و جوانان منجر شود. علوم تجربی جوان را با علم و انديشه آزاد آشنا و صميمی می کند و ...



يادگيری و استفاده از زبانهای بيگانه نيز به گسترش افق ديد جوانان ( مسوولان آينده کشور ) کمک می کند. چنين آدمهايی احتمالا مودبانه تر در مورد رئيس جمهور کشورهای بزرگ و دموکراتيک صحبت خواهند کرد.



اينترنت نيز امکان بزرگی است که با توجه به قدرت جستجوی آن می تواند اثرات ارزشمندی برای نسل آينده داشته باشد.



لذا بجای شعار دادن و کارهای بی مزه و سکسی بهتر است به امکاناتمان برای ساختن جامعه بهتر فکر کنيم و ارزش ابزارهايی را که در دست داريم بدانيم. بهتراست بجای اينکه کتابهايمان را در کاراژ خانه انبار کنيم، به بر و بچه های فاميل امانت بدهيم - يا به کتابخانه ای اهدا کنيم. اگر چند تا فيلم درست و حسابی داريم برای ديگران هم کپی کنيم،‌ اگر وبلاگ می نويسيم سعی کنيم حرف آموزنده داشته باشيم.



مهدی


¤ نوشته شده در ساعت 5:47 توسط عضو ارشد کاخ سفید
پيام هاي ديگران ( بايگاني شده )( بايگاني شده )

يكشنبه، 18 بهمن، 1383

كتابهاي رايگان فارسي
http://www.farsibooksonline.blogspot.com

کتاب‌های زيادی دارد که جالب‌اند.
¤ نوشته شده در ساعت 11:54 توسط عضو ارشد کاخ سفید
پيام هاي ديگران ( بايگاني شده )( بايگاني شده )

شنبه، 17 بهمن، 1383
نه خيرستان

يکی از چيزهایی که به نظر من در جامعه ايران موجب دردسر شده است، عدم تعريف دقيق جرم و غير جرم است که البته در تعامل دولت و ملت بيشتر به چشم می خورد (ياد حرف عمران صلاحی می افتم که به مامور وزارت اطلاعات گفته بود -لطفا محدوده دم خود را مشخص بفرماييد تا ما ديگر پا روی دم شما نگذاريم.) به هر حال اين مشکل در زمينه روابط بين مردم هم رواج دارد. آقای الف آقای ب متهم می داند زيرا که مثلا چندين سال پيش فلان حرف را زده است يا فلان کار را کرده و اکنون هم چون الف فکر می کند حق خود را نگرفته هنوز بر سر دعواست. در جريانهای سياسی هم همين دعواهای حل نشده را داريم. هنوز هم مشخص نيست آيا کسی که ۲۲ سال پيش از دست اندرکاران وزارت اطلاعات بوده مجرم هست يا نيست. (کسی مانند سازگارا و گنجی ...). وقتی هم چند نفر از استادان برتر اقتصاد مانند دکتر علينقی مشايخی (فارغ التحصيل دکتری ام آی تی‌- بنيانگذار دانشکده مديريت و اقتصاد دانشگاه صنعتی شريف)‌ در نامه ای به نقد سياستهای اقتصادی می پردازند از سايتی مانند گويا سخن بر می خيزد که {شما خودتان در اين مدت از دولتمردان جمهوری اسلامی بوده ايد و نبايد حرفی بزنيد که وضع کنونی اقتصاد حاصل کار شماست - نقل به مضمون}

از ديدگاه من چنين چيزی را تنها يک دادگاه صالح می تواند تشخيص دهد، که آيا فلانی به عنوان دست اندرکار وزارت اطلاعات با ميانبر شکنجه بی گناهان می خواسته به مقامی برسد يا اينکه با سازماندهی سيستمی کارامد می خواسته آسيب پذيری کشور را در برابر بی سروپاهايی مثل صدام حسين کمتر کند.

ساختار ضعيف و ناکارامد دادگاهها* از مشکلات قديم اين ملت بوده اند که آنرا در قيام مردم برای تاسيس عدالتخانه می بينيم (از لحاظ تاريخی قبل از مطرح شدن لفظ مشروطه)

خلاصه خيلی آرزو مندم که روزی دستگاه قضايی سالمی بر ايران حاکم شود تا نه تنها اتهامات بی خود از گفتگوی سياسی کنار گذاشته شود، بلکه کسانی هم که جرمی مرتکب شده اند پس از تحمل مجازات متناسب جرمشان به جامعه بازگردانده شوند. و مگر چقدر کرباسچی داريم؟‌ چقدر اکبر گنجی داريم؟‌ چقدر هاشمی رفسنجانی داريم؟‌ آيا بايد اين اسمها از صفحه روزگار پاک شوند؟

* قضا از از ديدگاه من از اجرا بالاتر است. - لفظ حاکم و حکومت و محکمه از قديم مترادف دولت بوده اند.

مهدی
¤ نوشته شده در ساعت 23:29 توسط عضو ارشد کاخ سفید
پيام هاي ديگران ( بايگاني شده )( بايگاني شده )

شنبه، 17 بهمن، 1383
آقا مجيد

آ مجيد،



اون پونصد تا پيرهنی که ما بيشتر پاره کرده ايم ما را به اينجا رسانده که کمتر به ملت گير بدهيم. حالا گاهی يادمون ميره به ملت گير می ديم. ولی تو هم بايد بدونی تو اون مملکت بايد حواست بيشتر جمع باشه. بچه های اين طرف اگه ام پی تری گوش می دن و شب تا صبح با رفقاشون حال می کنن، تو مملکتشون پليس و قاضی و برنامه ريز دارن، اينجا ۵ ميليارد دلار روی انرژی اتمی سرمايه گذاری می کنن پنجاه ميليارد دلار نونشو می خورن

لکن، اگر در ۲۵ سال گذشته روزگار با آن فاميل سيدمان بد بوده،‌ در ۵۰ سال آينده با خيلی های ديگر بدتر خواهد بود اگر حواسمان جمع نباشد که کجا هستيم، چه کسانی برايمان برنامه می ريزند و...



بهترين های صنعت ما ( س. و ت.) زمان کار خوب کار می کنند و زمان تفريح خوب تفريح می کنند و از دختر رز و دیگر نعمات زندگی بهره مند می شوند. بحرانهای مالی را رد کرده ايم و احتمالا سالهای آينده مشکلات کمتری خواهيم داشت، لذا اگر کارت با ام پی تری پلير راه ميفته برو بخر، که تو اون مملکت اينجور چيزا به لحاظ ضعف دولت در برابر واردات از خيلی جاهای ديگه ارزونتره، دوربينت هم اگه گم شده به جهنم برو يکی بهترش رو بخر. پول هم اگه نداری بهت قرض بدم، بهترین پول خرج کردن پول خرج کردنیه که به مزه دار کردن زندگی بیانجامد (به شرطی که آینده را تلختر نکند).

اون پنجاه تا پيرهنی که ما پاره کرده ايم بهمان ياد داده است که از حال کردن آدمهای ديگر شکم درد نگيريم،‌ (به ياد پسر مدير عامل ....سازی تبريز می افتم که می گفت نمی دانم چرا از کسانی که اسکی می کنند بدم مي آيد). خلاصه کسی هفته ای چهل ساعت دبش کار کند من حق ندارم به او ياد بدهم چگونه تفريح کند.



من معتقدم اگر جماعت، خصوصا دولتيان با نفس پاک کار کنند به برکت تراکتور و کمباين و کود شيميايی و پمپ شناور کسی روی زمين گرسنه نخواهد ماند. لذا با بوئینگ،‌ با میکروسافت ، با جنرال موتورز ، با هایده و گوگوش و احمد خیامی مخالف نیستم.



در ضمن من فکر می کنم این وبلاگ را برای خودمان ساخته ایم، نه برای متقاعد کردن مریدان الزرقاوی یا جرج بوش یا ...، که بازسازی خانه مان باشد در دنیای مجازی- که در آن گرد هم بیاییم و دغدغه های همدیگر را بشنویم. لذا فعلاً در این خانه هرچه دلت می خواهد بگو. ما نگران کلاس و اینجور چیزها نیستیم. خوشبختانه وبلاگهای تخصصی مانند وبلاگ گویا وجود دارند که ملت جهت افزایش اطلاعات به آنجا می توانند بروند. من خودم به وبلاگ نویسی به عنوان انکوباتور (ننه مصنوعی جوجه ها) نویسندگی نگاه می کنم که گامی است جهت فاصله گرفتن از شفاهی شدن. دیشب فکر می کردم بهتر بود داستان "نوح دائیی"را هم اینجا بیاوریم. همچنین اگر عموی بزرگ با امکانات وبلاگ آشنا شوند شاید دیگر نتوانند از پای کامپیوتر بلند شوند، ( از بس که حرف برای گفتن دارند. درد چوخ وقت یوخ)



شاید برای کارهای کامپیوتری اگر به این نتیجه رسیده ای که باید تخصصی کار کنی، شاید لازم باشد یک وبلاگ جدید برای من یا خودت درست کنی.



این را می خواستم به عنوان نظر پست کنم ولی ظرفیت پرشین بلاگ اجازه نداد، لذا اینجوری آوردیمش.



مهدی


¤ نوشته شده در ساعت 2:0 توسط عضو ارشد کاخ سفید
پيام هاي ديگران ( بايگاني شده )( بايگاني شده )

جمعه، 16 بهمن، 1383
داستان وبلاگ!

چرا من هیچ‌چی تو وبلاگ نمی‌نویسم؟! فکر می‌کنم سوال مهدی* هم باشه! با خودم فکر کردم باید بنویسم برای همین اومدم دلایل ننوشتنم رو پیدا کنم و تا حد ممکن راه حل هم براشون پیدا کنم:
1. کامپیوتر داغونه- اینترنت ترکیده - آی‌اس‌پی قاط زده - پرشین بلاگ منفجر شده!!!!
راستش این مورد تماما کشکیه! یعنی در واقع هیچ کدوم دلیل ننوشتنم نبوده یعنی نشده که بخوام بنویسم و ببینم مودم آتیش گرفته!!! یعنی اوضاع مربوط به این مسایل اونقدر هم بد نیست!
2. خودسانسوری به خاطر مهدی!
یک دلیل واقعی! راستش هنوز هم می‌ترسم راجع به برنامه‌ی خلخال اسالمی که با گروه کوه رفته بودیم چیزی بنویسم نکنه که از دستم در بره بگم حافظه‌ی دوربینم رو تو برنامه گم کردم با 128 مگابایت عکس واقعا بی‌نظیر. مهدی همون موقعی هم که هنوز غیبت نکرده بود!!! ما نمی‌تونستیم راحت باهاش حرف بزنیم این اثر از کیلومترها دورتر از اونور دنیا هم هنوز از بین نرفته! هنوز هم سخته که راجع به درسها چیزی بنویسم و مثلا بگم که فلان درس رو افتادم و فلان استاد بیرونم کرد و فلان امتحان تقلبمو گرفتن با لگد** منو از دانشگاه انداختن بیرون و ... (حالا درسته اینا هیچ کدوم اتفاق نیافتاده ولی خوب دیگه!) یا مثلا برای فروش یه چیزی (همون!!!) کلی اینور و اونور رفتم و چیزها و برخوردهای جالبی دیدم ولی چون نمی‌تونم بگم فروش چی نمی‌تونم بگم رفتم سعدی این طوری شد و ....
3. مطلبی ندارم که در سطح نوشته‌های مهدی باشه!
بابا خوب معلومه مهدی 500 تا پیرهن بیشتر از من پاره کرده پا شده رفته اونور دنیا در حالی که من به جز تبریز و تهران هیچ جایی رو ندیدم همیشه کتاب می‌خونده و ... و من هم همیشه...(راجع به خودم چی بگم خدا رو خوش بیاد؟) مهدی می‌شینه نوشته‌های تحلیلی می‌نویسه و ما هم می‌شینیم نگاه می‌کنیم (منظور من و خودم!) یا مثلا فرضا کسی اومده دفعه‌ی قبل کرگدن مهدی رو خونده بیاد این دفعه ببینه مجید نوشته آره می‌خوام یه دونه MP3Player بخرم باهاش متالیکا گوش کنم خوب ضایع است دیگه!!!
4. نمی‌خونم که بنویسم!!
آقا نصف بیشتر مطالب وبلاگهای مردم رو لینک به مطالب ملت دیگه تشکیل می‌ده مهدی هم میاد همین‌کارو می‌کنه ولی من چی کار کنم؟ مثلا بگم "پلنت سورس کد" (http://www.planet-source-code.com) یه کد خف سی شارپ گذاشته برای فلان کار و لینک بدم خوبه؟! (می‌دونی چند وقته نرفتم پلنت سورس کد؟!!) من هر از چند گاهی حوصله داشته باشم فیلتر دور بزنم می‌رم یه سر وبلاگ زیتون (http://www.z8un.com) رو می‌خونم که اونم تقریبا هیچ حرف خاصی نمی‌زنه که بهش لینک بدیم (همین حرف خاص نزدنش جالبه) بعضی وقتها هم وبلاگ جناب ابطحی معاون رییس جمهور (http://www.webneveshteha.com) که حرف سیاسی می‌زنه و من هم چون از سیاست هیچ چی حالیم نیست و نمی‌خوام هم که قاطیش بشم خوب معلومه!!! هر از چند وقتی هم به تبع رسومات اهل وبلاگستان (از اون لغت‌هاست ها!) یه سری به وبلاگ جناب حسین درخشان (http://www.editormyself.com) می‌زنم که اونم دیگه چون خیلی روزنامه‌نگاره (نم نقّده روزنامه نیگاردی!!!!) آدم وبلاگشو می‌خونه یه جوری می‌شه!!! اونروزا نوشته بود 40000 جواد در لاس‌وگاس! آقا از این خواننده‌ها (تقریبا همه‌ی خواننده‌های لس‌آنجلسی) خوشت نمی‌اد خوب دلیل نمی‌شه به همه‌ی طرفداراشون بگی جوادن که!!! اصلا مگه ملت باکلاس خوششون میاد من اینجا به پینک‌فلوید فحش بدم؟!!!!!! می‌گفتم در نتیجه اینم لینک دادنی نمی‌شه!!!
5. علاقه‌ی وافر به کلاس گذاشتن!
چی کار کنم هی می‌خوام واسه ملت کلاس بذارم هی از خودم تعریف بکنم و حرف‌های گنده گنده بزنم ولی خوب سخت‌ترین کار اینه که آدم راجع به چیزی اطلاع نداشته باشه و دقیقا در اون مورد بخواد حرف گنده بزنه (دقیقا همون کاری که نماینده‌های یکی از اون یکی گل‌ترمون تو مجلس دارن می‌کنن)

راه‌حل‌ها:
1. گفتم که این بیشتر بهونه است بهونه هم که راه‌حل نداره!
2. حاجی! مهدی رفت! حالیته! هر چی بنویسه آخرش اینه که موقعی که On بشی بهت گیر می‌ده که مثلا چرا اونو گمش کردی خوب تو هم اینویز بیای حَلّه! در ضمن اصلا بذار ببینتت مگه چیکار می‌تونه بکنه؟ دستش نمی‌رسه که کتکت بزنه! حالا تا وقتی هم بخواد این دور و برا پیداش شه اوووَه
3. آقا مگه زوره مطلب باکلاس بنویسی؟ آخه کلاس که زوری نمی‌شه که! مشتری وبلاگ هم می‌پره خوب بپره!!! اصلا کی گفته مطلب به درد بخور مشتری بیشتری داره تا حالا هزار تا وبلاگ چرت و پرت عاشقی دیدم که کلهم 4 تا شعر در پیت عاشقانه گذاشته کلی کامنت داشته ولی این همه وبلاگ توپ کامپیوتری هم دیدم که اصلا کامنت نداشتن!!!!!
4. یه روشش اینه که برم بخونم خوب مشکل اینجاست که باز می‌رم همون چیزایی رو می‌خونم که خوشم می‌یاد و وبلاگ می‌شه لینک کلی کد برنامه!! و مطلب طنز ملت (که این یکی بد نیست البته!!!) روش دیگه‌ای فعلا به ذهنم نمی‌رسه
5. خوب کسی که اینجا قرار نیست تو رو بشناسه پس هر چی می‌تونی کلاس بذار کسی که میاد می‌خونه فرق آدم با کلاس و بی‌کلاس رو از یه واو هم می‌فهمه (بابا احترام به خواننده‌ی وبلاگ - بابا فهیم!!)

خلاصه....
من از این به بعد هر چی دلم بخواد تو وبلاگ می‌ذارم و کاری هم به کسی ندارم (چرا به کاری که باهات کار نداره به تو چه ربطی داره!!!!!!)

* بیچاره مریم! دلم سوخت براش! چون اصلا تو این نوشته تحویلش نگرفتم!!!
** آقا یه چیزی! به نظر می‌رسه به جای لگد بنویسیم لقد بهتره (همون تپیه خودمون!) چون الان اینجوری تلفظ می‌شه

Majid - The Visual Kanneh
¤ نوشته شده در ساعت 11:39 توسط عضو ارشد کاخ سفید
پيام هاي ديگران ( بايگاني شده )( بايگاني شده )

شنبه، 10 بهمن، 1383
آی مجيد خان

راستی مجيد خان اگه وقت داشتی وبلاگ مرتضی نگاهی www.negahi.com حامد قدوسی و سيبستان http://sibestaan.malakut.org و خاطرات يک مدير http://www.abas1339.persianblog.com را به لينکستانمان اضافه کن. داداش بی سوادت بلد نيست اين کارها را بکند، تو هم که ماشاللا هزار ماشاللا ويژوال کنه و دات نت کنه تشريف داری.

مهدی
¤ نوشته شده در ساعت 8:54 توسط عضو ارشد کاخ سفید
پيام هاي ديگران ( بايگاني شده )( بايگاني شده )

شنبه، 10 بهمن، 1383
حرفه ايها

http://chaay.persianblog.com وبلاگ آقای مهندس حامد خان قدوسی اورميه ای هست که وبلاگ خيلی جالب و با محتوايی است. اين حامد خان قدوسی از رتبه های يک رقمی کنکور ۷۳ رياضی بود که برق شريف را ول کرد رفت دنبال مهندسی صنايع (قابل توجه مجيد خان) . سپس مديريت بازرگانی و حالا هم برای يونيدو (ظاهرا بطور موقت) کار می کند. ايشان با منطق و استدلال نادرستی ادعاهای اقتصادی حاج آقا احمد توکلی را نشان داده است. وجود چنين آدمهای با منطق و کاردرستی آدم را به آينده ايران اميدوار می کند.

همچنين وبلاگ آقای اميد نقشينه ارجمند ( از کاردرستهای رياضی)‌ را پيدا کردم به آدرس www.antigq.persianblog.com که با منطق و استدلال زير آب شرکتهايی مانند گلد کوئست ( و امثالهم) را زده است.

مهدی
¤ نوشته شده در ساعت 8:43 توسط عضو ارشد کاخ سفید
پيام هاي ديگران ( بايگاني شده )( بايگاني شده )

جمعه، 9 بهمن، 1383
حقيقت

انسانها حقيقت را به نفع خود تقريب می زنند،‌ بنابراين به قاضی نياز دارند.

مهدی
¤ نوشته شده در ساعت 3:25 توسط عضو ارشد کاخ سفید
پيام هاي ديگران ( بايگاني شده )( بايگاني شده )

پنجشنبه، 8 بهمن، 1383
عراق

عده زيادی بر اين باورند که :

۱:حمله آمريکا به دليل تسلط بر منابع نفتی آن کشور می باشد.

۲:آنها که در عراق بمب گذاری می کنند و ... به خاطر وطنپرستی اين کارها را می کنند.

راجع به دليل شماره ۱:‌ توليد نفت عراق سالانه حداکثر ۴۰ ميليارد دلار خواهد بود (هم اکنون بسيار کمتر است)‌، حال آنکه هزينه اقتصادی دولت آمريکا ۲۰۰ ميليارد دلار خواهد بود. البته عراقی دموکراتيک از لحاظ اقتصادی به نفع آمريکا خواهد بود، همچنانکه پس از جنگ جهانی دوم وجود آلمان غربی و فرانسه و ژاپن دموکراتيک و قدرتمند از لحاظ اقتصادی خيلی بيشتر از وجود کشورهايی مانند آلبانی و کوبا به اقتصاد آمريکا کمک کرده است. کمکهای اقتصادی و فنی آمريکا به کشورهای اروپای غربی تحت عنوان طرح مارشال نيز به اين دليل توجيه می شود.(رفاه جهانی در سايه گسترش سيستمهای اقتصادی و توليدی امکانپذير هستند که با ثباتترين راه پياده سازی آنها گسترش دموکراسی است) . به خودمان هم که نگاه کنيم از وجود ترکيه ثروتمند و با ثبات خيلی بيشتر از وجود کشورهای فقير و غير دموکراتيکی مانند افغانستان- جمهوری آذربايجان و جمهوری ارمنستان و عراق (ثروتمند اما غير دموکراتيک )‌ سود برده ايم -کمترينش اينکه دروازه امن صادراتمان به اروپا بوده است.

مساله شماره ۲ را هم من تنها روش گانگستری برخی گروههای عراقی می دانم که می خواهد به زور تی ان تی و کلاشنيکف، در بازی قدرت ميانبر بزنند، و الا کسی که قواعد دموکراتيک را رعايت می کند از بازی قدرت به شکل دموکراتيک آن -انتخابات- بيرون رانده نشده است.

انهدام سازمان سياسی عراق هزينه بسيار زيادی داشت، به همين دليل نيز آمريکاييها تمام تلاش خود را کردند تا بدون جنگ صدام را از قدرت ساقط کنند، اما اين مرد احمق تا روزی که مانند يک موش از سوراخش بيرون کشيدند به بازی دموکراسی تن در نداد و هزينه اش را هم، هم اکنون ملت عراق و ارتش آمريکا پرداخت می کنند.

با آنکه به شخصه مدافع حمله آمريکا به ايران نيستم - به دليل اينکه جنگ و استفاده از نيروی نظامی را در تعيين سرنوشت ملتها را احمقانه ترين راه حل- می دانم، با اين حال در صورت حمله آمريکا به ايران،‌ معتقدم در صورت فروپاشی سيستم حاکم بايد نگران گروههای تجزيه طلب و غير دموکراتيک (از هر نوع و رنگی) که به روشهای نظامی معتقدند باشيم. بهترين راه مقابله با آن را هم آموزش قواعد رفتار دموکراتيک به عموم مردم و انساندوستی و مدارا می دانم.
¤ نوشته شده در ساعت 4:5 توسط عضو ارشد کاخ سفید
پيام هاي ديگران ( بايگاني شده )( بايگاني شده )

يكشنبه، 4 بهمن، 1383
وظايف مدیر چیست


در مهندسی کنترل می خوانیم که سیستمهای مدار بسته پهنای دارای پهنای باند پایدار بزرگتری هستند، این بدان معنی است که یک سیستم با کنترل مدار بسته قابلیت اجرای دستورات با سرعت بالاتری را داراست. به عنوان مثال، هرگاه دو موتور جریان مستقیم مشابه با منبع ولتاژ مشابه (که یک سیستم کامپیوتری ولتاژ ورودی به موتور را تنظیم می کند)، ولی یکی دارای اندازه گیر زاویه باشد، ولی دیگری نباشد، به موتور اول خیلی راحت می توان دستور داد که در مثلاً یک ثانیه 30 درجه بچرخد و خطایش کمتر از 1 درجه باشد، اما برای اینکه موتور دوم بتواند این خطا را حفظ کند، لازم است جریان خیلی کمی به آن تزريق شود و در نتیجه 30 درجه چرخش موتور زمان بیشتری طول خواهد کشید. از طرف دیگر، به فرض که توانستیم برنامه ای بنویسیم که در موتور دوم 30 درجه چرخش ایجاد می کند، اگر شرایط تغییر کند، مثلا فرض کنید یک روز هوا سرد باشد و بلبرینگهای موتور گشتاور زیادتری برای چرخش نیاز داشته باشند، برنامه ای که برای موتور دوم نوشته ایم، اینبار قادر نخواهد بود 30 درجه چرخش ایجاد کند، اما اگر برنامه موتور اول با مقایسه زاویه درخواستی (30 درجه ) با زاویه واقعی موتور عمل کند، و برنامه ریز برنامه کنترلی مناسبی ریخته باشد، می تواند بدون توجه به وضعیت بلبرینگها، موتور را به زاویه مورد نیاز برساند که در اصطلاح مهندسی کنترل این را قابلیت حذف اغتشاش می نامند.



در یک سیستم اجتماعی نیز، برای رسیدن به هدف، سیستمی که به بدنه عمل کننده (موتور) دستور می دهد، (مدیریت –کامپیوتر در مثال موتور) می تواند از خروجی سیستم اطلاع داشته باشد یا نداشته باشد، اما اگر چنین اطلاعاتی حتی المقدور زیاد باشد، سیستم می تواند با سرعت بسیار بالاتر و خطای کمتر به هدف برسد، در غیر اینصورت علاوه بر اینکه آزمایشهای پرهزینه ای برای طراحی برنامه کنترلی لازم است انجام شود، سرعت خیلی کم خواهد بود و نیز در صورت بروز تغییرات در شرایط سیستم، برنامه قادر نخواهد بود به هدفی که برنامه کنترلی برای آن طراحی شده، برسد.

مثال ساده ترش مقايسه رانندگی با ديد عادی و رانندگی در شرايط بدون ديد می باشد که دومی در صورتيکه مسير دارای پيچ و خم باشد عملاً امکان ناپذير است.

با وجود اینکه برنامه ریزی ، هدایت ، کنترل ، سازمان دهی ، کارگزینی و هماهنگی از وظایف اصلی یک مدیر به شمار می روند، در مدتی که در ایران کار می کردم، تقریباً مدیری را -از کله گنده هایی که آدم را یاد دون ویتو کورلئونه می انداختند تا مدیران پادو - ندیدم که انجام این امور را وظیفه خود بداند. عملا کاری که اکثریت این مدیرها انجام می دادند هنرپیشگی کردن برای بالایی ها و پایینی ها بود (به شوخی شرکتمان را مترو گلدن مایر می خواندم – از بس که آرتیست داشت).

در چنین سازمانهایی برنامه ریزی مفهومی ندارد، عملا کسی نمی داند چکار باید بکند و بدتر از همه مدیرهای سطح بالا اطلاعات مستندی در مورد جزئیات عملکرد سازمان در اختیار ندارند و عملا منبع اطلاعاتیشان جلسات و بازدیدهاست (به همین دلیل هست که آرتیست بازی رواج پیدا می کند).



چرا سازمانهای دولتی نمی توانند خوب عمل کنند؟ من اینها را از همه مهمتر می دانم:

1- عدم وجود مدیران حرفه ای و تجربه ناکافی اشخاص حاضر در سطوح اول مدیریت کشور – در حالی که در آمریکا رابرت مک نامارا پس از تجربه مدیریت فورد موتورز به وزارت دفاع می رسد (همچنين چارلز ويلسون ويلسون پرزيدنت جنرال موتورز)، در کشور ما اکثر افراد حاضر در سطح اول مدیریت کشور بلافاصله پس از فارغ التحصیلی از دانشگاه، بدون هیچگونه تجربه حرفه ای (من کار کردن زیر دست مدیران حرفه ای را بهترین روش آموزش مدیریت می دانم) وارد سازمان دولتی شده و در صدر امور جای گرفته اند. در سیستم پرآشوب روزهای ابتدایی سیستم جدید، تنها کسانی مانند که پوسته ای از مریدان منفعل دور خود کشیدند برجای ماندند. از بزرگترین مشکلات این سیستم به گمان من، ناتوانی آن در تربیت افراد جدید برای ایفای نقش مدیریت در سالهای آتی می باشد که باعث تشدید این مشکل می شود و به عبارت دیگر، نه تنها امروز مدیران قابلی نداریم، بلکه در سالهای آینده نیز افرادی نخواهیم داشت که در سیستم رشد کرده و دارای قابلیتهای حرفه ای یک مدیر باشند. بنابراین سرنوشت حکومت شوروی – که در سالهای دهه هفتاد میلادی رهبران پیر و پاتال پس از برژنف، یکی پس از دیگری پس از یکی دو سال حکومت به دیار باقی شتافتند تا آنکه گورباچف ظهور کرد- نیز به احتمال بالا در ایران تکرار خواهد شد. همین روزها نیز هرچه ملت نگاه می کنند، کسی بجز هاشمی رفسنجانی را نمی یابند که در حد و اندازه ریاست جمهوری باشد، در حالی که ملت آمریکا هر چهار سال یکبار رئیس جمهوری انتخاب می کنند و هیچگاه دچار کمبود کاندیدای درست و حسابی نشده اند.

در حالی که در آمریکا بیل کلینتون و بیل گیتس رشد می کردند، در روسیه بوریس یلتسین و مافیا بازان رشد کردند و وضعیت وخیم اقتصادی روسیه امروز مرهون این افراد می باشد.



وضعیت در شرکتهایی که عملا روی پای خودشان ایستاده اند و به الطاف دولتی و نفتی وابسته نیستند، خیلی بهتر است و مدیرانشان واقعا افراد حرفه ای هستند که همینجا شرکت همکاران سیستم (تولید کننده نرم افزارهای مدیریت) را به عنوان شرکتی که بین دوستان به این خصوصیت مشهور هست به عنوان مثال برای خوانندگان معرفی می کنم.



2- سیستم پرداخت حقوق، که بر اساس القائات چپها در سالهای اول انقلاب بنیاد نهاده شده است. اینان اگرچه نتوانستند قدرت را در اختیار گیرند، تاثیرات شگرفی بر ادبیات جاری سیستم در حال شکل گیری نهادند و بدینسان در زمان نخست وزیری رجایی، حقوق نخست وزیر، حقوق استاد دانشگاه و حقوق معلم اول ابتدایی یکی شد (نقل قول است و شاید دقیق نباشد). به رغم تغییرات در سطح پرداخت حقوقها، اندیشه پایه همان هست و حتی اگر رئیس جمهور بخواهد به مدیری که یک تصمیم اشتباهش ممکن است 100 میلیارد تومان برای کشور خرج داشته باشد، ماهی دو میلیون حقوق بدهد، جماعت این را برنخواهند تافت و به ناگذیر یا رئیس جمهور و یا شهردار تهران يا ... باید از زیر زمین هم که شده پول دربیاورد تا به مدیر بدهد یا او را از دست خواهد داد. (در ترکی ضرب المثلی هست که می گوید دگرلی داش یرده قالماز ، یعنی سنگ با ارزش روی زمین نمی ماند)

(ر. ک . به این نامه مدیران جمهوری اسلامی به آقای خامنه ای در زمان محاکمه کرباسچی در روزنامه همشهری

http://www.hamshahri.org/hamnews/1378/780219/siasi.htm#siasi3 )



مهدی


¤ نوشته شده در ساعت 2:58 توسط عضو ارشد کاخ سفید
پيام هاي ديگران ( بايگاني شده )( بايگاني شده )

0 Comments:

Post a Comment

<< Home