آرشيو وبلاگ وايت هاوس

Saturday, April 08, 2006

آبان 1384

شنبه، 28 آبان، 1384
خودکفايی

چند روز پيش تو يکی از کلاس‌ها مطرح شد که پک کامل قطعات ۲۰۶ را پژوی فرانسه به ايران خودرو می‌فروشد ۸۰۰۰ دلار. ولی چون ايران خودرو می‌خواهد تعدادی از قطعات را خودش بزند اين پک را کامل نمی‌خرد. از آن طرف پژو هم قيمت جداگانه‌ی قطعات را جوری می‌دهد که جمعا همان ۸۰۰۰ دلار شود ولی قطعاتی را که می‌داند ايران خودرو می‌تواند خودش توليد کند را به قيمتی شديداْ ارزان و بقيه‌ی قطعات را به قيمتی بالاتر ارايه می‌کند. نتيجه اين‌ که قطعات اوليه‌ی خودروی پژو ۲۰۶ توليدی داخل ايران بالاتر از ۸۰۰۰ دلار هزينه می‌برد که آن هم قيمت بالاتر فروش را باعث می‌شود.

تا حالا فکر می‌کردم اين هزينه‌ی بالاتری که ملت ايران دارند بابت اتومبيل می‌دهند (ملت زيان می‌کنند) ايران‌خودرو صاحب می‌شود (يک عده‌ی کمی سود می‌کنند) الان می‌بينم اين زيان را ملت ما می‌کنند ولی کس ديگری است که سود می‌کند و آن پژوی فرانسه است!!

اين ضرر را به چه بهايی می‌پردازيم؟ خودکفايی؟؟؟!!!!!

آيا منطقی است شرکت‌های بزرگ امريکايی فقط به خاطر خودکفا شدن پردازش اطلاعاتشان را در داخل امريکا انجام دهند؟

مجيد

پ.ن:
راجع به همین موضوع یکی از دوستان می‌گفت ایران سرمایه‌گذاری عظیمی روی خودکفایی گذاشته است و نمی‌تواند وسط کار بیخیال این کار شود. شاید هم راست می‌گفت. نمی‌دانم.
¤ نوشته شده در ساعت 19:3 توسط عضو ارشد کاخ سفید
پيام هاي ديگران ( 1 نظر)( 1 نظر)

جمعه، 27 آبان، 1384
بله قربان گو

خطر آدمی که به تمام تقاضاهای بالادستان بله می گويد اين است که وقتی که به قدرت می رسد از همه انتظار دارد به او بله بگويند.



در انگليسی به چنين آدمی yes-man می گويند: (به نقل از وبستر مريام)

:a person who agrees with everything that is said; especially : one who endorses or supports without criticism every opinion or proposal of an associate or superior

مهدی
¤ نوشته شده در ساعت 8:24 توسط عضو ارشد کاخ سفید
پيام هاي ديگران (نظر بدین)(نظر بدین)

سه شنبه، 24 آبان، 1384
انتقال وبلاگمان

می‌‌خوام وبلاگ رو از روی سرور پرشين بلاگ برداريم بزاريم يه سرور ديگه؟ نظرتون چيه؟ توصيه‌ی خودم بلاگ‌اسکای هست که خيلی امکانات بالايی داره. (از جمله امکان وبلاگ گروهی). انتقال البته موقعی انجام ميشه که يه کم سرم خلوت‌تر شه.

مجيد
¤ نوشته شده در ساعت 23:9 توسط عضو ارشد کاخ سفید
پيام هاي ديگران ( 1 نظر)( 1 نظر)

دوشنبه، 16 آبان، 1384
وبلاگی در مورد متال زيرزمينی

زمانی به جز متال موسيقی‌ای گوش نمی‌کردم! اما الان احتمالا چون زياد وقت ندارم روی موسيقی‌ای که گوش می‌کنم وقت بذارم همه جوره گوش می‌کنم الا متال!!

متال زير زمينی وبلاگی هست که در مورد متال زير زمينی می‌خواهد بنويسد. زیبایی شناسی و مضامین متال - قسمت اول را ازش بخوانيد.

مجيد
¤ نوشته شده در ساعت 8:56 توسط عضو ارشد کاخ سفید
پيام هاي ديگران ( 1 نظر)( 1 نظر)

جمعه، 13 آبان، 1384

می‌خواستم مطلبی راجع به ۱۳ آبان ۱۳۵۸ بنويسم ديدم اطلاعاتم در اين مورد خيلی کم است بی‌خيال شدم. البته چون اين ترم قرار است مقاله‌ای راجع به همين اتفاق گروگانگيری بنويسم قرار است اطلاعاتم در اين زمينه بيشتر هم شود!!

مجيد
¤ نوشته شده در ساعت 23:28 توسط عضو ارشد کاخ سفید
پيام هاي ديگران (نظر بدین)(نظر بدین)

جمعه، 13 آبان، 1384
شباهت دو Plan

در طی یک برنامه‌ریزی ابتدا مأموریت سازمان شناسایی می‌شود و سپس با توجه به شرایط داخل سازمان و محیط (از جمله رقبا) بقیه‌ی فرایند برنامه‌ریزی ادامه می‌یابد.
این مقدمه را آوردم که موردی را که اخیرا پیش آمده بنویسم:
ما در دانشگاه‌مان یک گروهی هست که من هم (فعلاً فقط اسماً) عضوش هستم. چند وقت پیش دبیر گروه هر کسی از بچه‌ها را می‌دید با چنان هیجانی در مورد شباهت برنامه‌ی وزیر علوم با برنامه‌ی گروه حرف می‌زد که آدم فکر می‌کرد واقعا چه اتفاق مهمی قرار است بیافتد!
به نظر من "پلن وزیر با پلن ما هماهنگی کامل داره" نه تنها مایه‌ی خوشحالی نیست بلکه نشان می‌دهد یک جای کار ایراد دارد (البته دقیقتر بگویم Plan وزیر در مورد پژوهش و تحقیقات با Plan واحد پژوهش گروه شبیه بوده - که البته اگر اینطور نبود یعنی کل plan وزیر با گروه یکی بود که همه جای کار ایراد داشت!!).
این شباهت نشان می‌دهد یا ما مأموریت سازمان‌مان (واحد پژوهش یک گروه دانشجویی) را درست تعریف نکرده‌ایم یا وزیر مأموریت سازمان‌ش (معاونت تحقیقات یا یک همچین چیزی) را. یا ما شرایط خودمان (نقاط ضعف و قوت و امکانات در اختیارمان) را درست نمی‌شناسیم یا وزیر!!!
البته یکی از دلیل این شباهت کلی‌گویی و استفاده از عبارات قلمبه سلمبه بوده، استفاده از عباراتی چون : رشد و توسعه و اعتلای فرهنگ دانش پژوهی - بومی‌سازی دانش و ...

[تعیین مأموریت سازمان رکن اول برنامه ریزی استراتژیک می باشد. متاسفانه من در مورد دیگر روش‌های Planning اطلاع چندانی ندارم!]

مجید
¤ نوشته شده در ساعت 23:17 توسط عضو ارشد کاخ سفید
پيام هاي ديگران ( 1 نظر)( 1 نظر)

مهر 1384

يكشنبه، 24 مهر، 1384
همزبانی

...نه همزبان دردآگاهی، كه ناله ای خرد با آهی

نه فروغ روی مهی، كه فروزد محفلِ من

آه از اين بی همرازی خدايا ، وای از اين بی همرازی خدايا (جواد آذر)

زبان ارتباط برقرار کردن تنها حروف و کلمات نيست. ما قسمتی از اين زبان را ياد گرفته ايم. قسمت عمده اين زبان را لا اقل من هنوز بلد نيستم.

خرج کردن پول برای لباس گرانقيمت شايد احمقانه باشد، اما مردم تمام دنيا، خصوصا مردم شهر ما اين کار را می کنند، زيرا لباس گرانقيمت به زبان خاموش سيگنال رفاه و اهميت فرد هست. مردم هم از روی خودخواهی (ما همه خودخواهيم)‌ ترجيح می دهند با ثروتمندان خوش اخلاق باشند و در نهايت سياستمداری، فقرا و مهاجران را نبينند.

کسی که زندگيش يکنواست و در سطح معينی قرار دارد معمولا متوجه اين سياست نمی شود. اما اگر کسی از رفاه به بی چيزی برسد، تحمل تغيير رفتار جماعت دردناکترين تجربه او خواهد بود. در عوض کسی که از بی چيزی به رفاه می رسند، شاهد خوش اخلاقی ملت، يافتن دوستهای تازه و غيره خواهد بود.



حاج مهدی
¤ نوشته شده در ساعت 9:21 توسط عضو ارشد کاخ سفید
پيام هاي ديگران ( 1 نظر)( 1 نظر)

جمعه، 22 مهر، 1384
کتابخانه‌ی آنلاين

مثل اينکه به دلايل مربوط به کپی‌رايت کتاب‌های قديمی خيلی راحت‌تر پيدا می‌شوند. readprint.com يک کتابخانه‌ی اينترنتی جالب است.
¤ نوشته شده در ساعت 13:52 توسط عضو ارشد کاخ سفید
پيام هاي ديگران (نظر بدین)(نظر بدین)

سه شنبه، 19 مهر، 1384
آآجان، وانکل!

دانشگاه کورنل کتابهای عهد بوق هر رشته را اسکن کرده و در دسترس امت شهيد پرور قرار داده است. از لئوناردو داوينچی تا کتاب سنتز لنگ دارها! که ما با افتخار در دانشگاه طی سه واحد آن را گذرانديم ( با وجود عهد بوقی بودنش! - از کتابهای قرتی معاصر از بسياری جهات بهتر است!)‌

از جمله کتابهای اين مجموعه کتابی است که وانکل در آن موتور دورانی اش را شرح داده است:

http://historical.library.cornell.edu/kmoddl/index.html#wankel1

حاج مهدی
¤ نوشته شده در ساعت 10:34 توسط عضو ارشد کاخ سفید
پيام هاي ديگران ( 3 نظر)( 3 نظر)

دوشنبه، 18 مهر، 1384
معرفی يک وبلاگ جالب

...ولی عیب نبود، چون در بدبختی و بی پولی ام تنها نبودم، وتقريبا همه در بی بضاعتی به هم شبیه بودیم. همکلاسی های پولدار خیلی کم داشتیم واگر داشتیم بچه های دکتر ها یا بچه های ارتشی ها بودند.


اینک هرگاه به آن زمان فکر می کنم دلم برای خودم وبرای هم نسلانم می سوزد که خیلی چیز ها را نداشتیم که داشتن آن برای جوانان امروز امری است بدیهی، با این حال بعضی از اين جوانان عزيز قدر آنچه را که دارندنمي دانند، نا امید و نازاضی اند به زنده گي بد بينند.

نمي خواهم اينجا روضه بخوانم يا نصيحت کنم ولي بیایند اين جوانان ناراضي وبخوانند حکایت سرگشته گی مارا ! بخوانند وعبرت بگیرنداز بی چاره گی وبی چیزی ما، در دوران کودکي مان ودر عنفوان جواني مان، واز بُعد دیگری به زنده گی نگاه کنند که ما، نسل من، چه بدبختی ها کشیدیم، که اينک آنها، خداي را شکر نيازي به کشيدنش ندارند ، چه آرزوهای ساده وپیش پا افتاده ای داشتیم که به آن نرسيديم. من از اسباب بازی های رنگارنگ وجور واجور وگران قیمت نداشته که کودکان امروز، از جمله نوه های خودم تا حد اشباع دارند چیزی نمی گویم، از سه چرخه ودو چرخه پس ازبرداشتن نخستین گام هایشان، از داشتن شیک ترین لباسها، بهترین سیستم آموزشی وبهداشتی وداشتن ماشین های آخرین مدل، که خواب و رؤيا بود براي ما،حرفی نمی زنم، آرزوی بسياري از ما داشتن یک وعده غذای مطبوع بودوشايد يک پيراهن دست دوم و بک جلد دفتر صد برگي. وآرزوی پدرها ومادر هاسر بر بالین نهادن فرزندانشان با شکم سیر.



آنچه خوانديد از حميد کجوری، يک کاپيتان کشتی ۶۱ ساله هست که در وبلاگش خاطراتش را بازگويی می کند.



آدرس وبلاگ:‌ http://midaf.blogfa.com

حاج مهدی
¤ نوشته شده در ساعت 23:4 توسط عضو ارشد کاخ سفید
پيام هاي ديگران ( بايگاني شده )( بايگاني شده )

پنجشنبه، 14 مهر، 1384
اخلاق نسبی نيست

اخلاق نسبی نيست. من با کسی که به نسبی بودن اخلاق اعتقاد دارد معامله نمی کنم.

والسلام - شد تمام

حاج مهدی
¤ نوشته شده در ساعت 8:20 توسط عضو ارشد کاخ سفید
پيام هاي ديگران ( بايگاني شده )( بايگاني شده )

سه شنبه، 12 مهر، 1384
سخن گهر بار امروز

"Having been poor is no shame, but being ashamed of it, is"

فقير بودن مايه سرافکندگی نيست، اما شرمنده بودن از فقر مايه شرمساری می باشد.

بنيامين فرانکلين

به نقل از حاج مهدی
¤ نوشته شده در ساعت 9:40 توسط عضو ارشد کاخ سفید
پيام هاي ديگران ( بايگاني شده )( بايگاني شده )

شنبه، 9 مهر، 1384
شلغم پرست

اين شعر را زمانی از کتاب هزار و يک حکايت تاريخی (تاليف محمود حکيمی‌)‌ خوانده بودم و اينجا تاجايی که حافظه ام ياری می کند می آورمش (اگر کاملتر يا صحيحترش را پيدا کرديد متشکر می شوم!)

مهدی

به شلغم يکی ميل بسيار داشت همه ساله شلغم در انبار داشت

همی خورد تمجيد شلغم کنان که شلغم چنين است و شلغم چنان

يکی گفتش ای مرد صاحب تميز به جز شلغم اندر جهان هست چیز؟

چو شلغم خوری مدح شلغم کنی دگر چيزها را همه ذم کنی

موخره:

پس از حال کردن با شعر بالا اين مطلب جالب را از شهروند بخوانيد:

http://www.shahrvand.com/FA/Default.asp?IS=1022&Content=NW&CD=SC&NID=6#BN1022


¤ نوشته شده در ساعت 6:9 توسط عضو ارشد کاخ سفید
پيام هاي ديگران ( بايگاني شده )( بايگاني شده )

شنبه، 2 مهر، 1384
معرفی چند کتاب خوب برای لغت به نقل از يادداشت های زندگی

http://lifenote.persianblog.com/#4075567

مجيد
¤ نوشته شده در ساعت 15:57 توسط عضو ارشد کاخ سفید
پيام هاي ديگران ( بايگاني شده )( بايگاني شده )

شهريور 1384

سه شنبه، 15 شهريور، 1384
حال گيری رضا قاسمی از مصاحبه کننده قرتی

از مصاحبه رضا قاسمی با مصاحبه کننده ای که حرفهای گنده می زند حال کردم:‌ خودتان برويد بخوانيد و حال کنيد:

http://www.sokhan.com/articles.asp?ID=31004

حاج مهدی
¤ نوشته شده در ساعت 8:2 توسط عضو ارشد کاخ سفید
پيام هاي ديگران ( بايگاني شده )( بايگاني شده )

دوشنبه، 14 شهريور، 1384
دفاع در برابر زخم زبان

چندی پيش مقاله در سايت http://people.howstuffworks.com/vsd1.htm پيدا کردم در باب دفاع در برابر زخم زبان. از آنجا که زخم زبان متاسفانه رواج کمی در بين ما ايرانيها ندارد تصميم گرفتم بخشهايي از اين مقاله را ترجمه کنم؛ با اين اميد که مقبول واقع شود.



حاج مهدی



بخش اول

اصول دفاع کلامی

دفاع کلامی سه بخش اساسی دارد:

*
فهميدن آنچه که اتفاق می افتد
*
گوش دادن به جای نتيجه گيری
*
آمادگي برای پاسخ مناسب

فهميدن آنچه که اتفاق می افتد

بيش از هرچيز شما بايد بتوانيد بر اعصاب خود مسلط شويد. وقتی کسی با لحن خصمانه با شما برخورد می کند، سيستم عصبی شما به طور معمول پيام "هشدار! وضعيت قرمز" می دهد و شما از کوره در می رويد. شما بايد روشی را که سيستم عصبيتان برای مقابله با يک تهديد استفاده می کند تغيير دهيد.

تصور کنيد طفلی دو سه ساله به سوی شما می دود و داد می زند " غول گنده، من از تو بدم مياد!" و همزمان با مشتهای کوچکش به زانوهای شما می کوبد. در چنين حالتي اعصاب شما کوچکترين پاسخی نمی دهد، شما می دانيد که اين بچه تهديدی برای شما محسوب نمی شود. شما می دانيد که چه چيزی سبب چنين صحنه هايي مي شود. و شما منطقی تر از اين هستيد که با بچه کوچک وارد دعوا شويد. نکته کليدی اينجا اين هست که شما می دانيد چه چيزی در حال رخ دادن هست. با دانستن اين نکته شما وارد دعوا نمی شويد و منطقی باقی می مانيد.

در مورد زخم زبان زنندگان، مساله اين هست که ما عموما نمي دانيم چه چيزی دارد اتفاق می افتد. عقيده اصلی در فرهنگ ما { فرهنگ آمريکا م.} اين هست که زخم زبان زننده می خواهد شما را برنجاند، شما را آزار دهد و شما را ناراحت کند. چيزی که با پاسخ اعصاب شما به حالت خطر سازگارهست. با اين وجود چنين برداشتی کاملا اشتباه هست. ضرب المثلی هست که می گويد "سنگها و چوبها می تواند استخوانهای شما را بشکند ولی کلمات هرگز به شما نمی توانند صدمه وارد کنند".

هرکسی می توانند گاهی زخم زبان بزند. شما بيش از حد خسته ايد، روز ناملايمی داشته ايد، سرما خورده ايد و ... ، در اين حال کسی چند کلمه ساده به شما می گويد و شما از کوره درمی رويد. شما چنان با آنها برخورد می کنيد که گويي با تبر به شما حمله کرده اند. اما زخم زبان زنهای مزمن، کسانی که همواره کسانی را در اطراف خود آزرده خاطر می سازند، کسانی که مردم از ترس روبرو شدن با آنان در خود را در دستشويي قايم می کنند، متفاوت هستند. رواني های ساديستی که می خواهند به شما حمله کنند! اما چنين حالتي نادر هست. (-در چنين حالتی بايد دنبال نشانه هاي ديگری بگرديد، مثلا ، چنين افرادی با تبر حمله می کنند!) تقريباً هميشه، ًًًزخم زبان زننده های حرفه ای بنا به يک يا دو دليل اين کار را انجام می دهند:

1. درصد بسيار پايينی از اين افراد احمق هستند، آنها گيج و بي خيال هستند. آنها روش بهتری برای برقرارکردن ارتباط با ديگران ندارند. تمام آنچه که اين افراد نياز دارند آموزش مناسب هست.
2. بقيه ، آنهايي هستند که عطش جلب توجه دارند و می دانند که با زخم زبان زدن به شما می توانند توجه شما را جلب کنند.

در هر دو حالت وقتی شما دانستيد که چه چيزی دارد اتفاق می افتد، عکس العمل سيستم عصبی شما ديگر "اعلام خطر! وضعيت قرمز" نخواهد بود. بلکه شما واکنش رحيمانه ای خواهيد داشت. مانند " بيچاره! عطش برقراری ارتباط دارد و زخم زبان زدن بهترين راهيست که بلد هست". يا "بيچاره، عطش جلب توجه دارد، و اين بهترين کاريست که بلد هست" . شما در عين حال می توانيد از حمله کننده بدتان بيايد و رفتارش را غيرقابل پذيرش بدانيد. اما شما ديگر علاقه ای به بحث و جدل نخواهيد داشت.



گوش دادن به جای نتيجه گيری

سالها پيش از اين، روان شناسی به نام جورج ميلر سخنی گفت که من از آن به نام قانون ميلر نام می برم. او چنين گفت: "براي اينکه بفهمی شخص ديگر چه می گويد، بايد فرض کني آنچه می گويد درست هست و سعی کني بفهمی چگونه می تواند درست باشد." (يعنی فرض کنيد – لزوما قبول نکنيد- که حرفی که می گويد درست هست.) . مثلا اگر کسی گفت "توستر من با من حرف می زند"، جواب مناسب شما اين هست که "راستی! توسترت چی می گه؟" که با گوش کردن دقيق دنبال می کنيد.



اغلب ما چنين عمل نمي کنيم. اغلب ما روشی را دنبال می کنيم که به آن عکس قانون ميلر مي گويم. ما می شنويم که کسی چيزی می گويد و ما بطور منفی پاسخ می دهيم. ما زود نتيجه می گيريم که آنچه شخص می گويد اشتباه هست و شنيدن را متوقف می کنيم، زيرا می پنداريم که سرمان شلوغ هست و به اين فکر می کنيم که گوينده مشکلی دارد که حرف غير قابل قبولی به ما می زند. ما به خود می گوئيم:

· "او چنين می گويد زيرا ... بی فرهنگ، مست، ساديست، پير، و کم تجربه هست."

· "او چنين می گويد زيرا ...؟ او يک بی خيال، خيال پرور، معتاد، گيج يا احمق هست."

· "آنها چنين می گويند زيرا ...؟ من قدم کوتاه هست، آنها بی تربيت هستند، من پول برای لباس جذاب ندارم، آنها از من خوششان نمی آيد."



در اين لحظه، شنيدن ما قطع می شود، شما نمی توانيد در يک لحظه هم متوجه حرف طرف مقابل باشيد و هم با خودتان صحبت کنيد. چنين کاری با ساختار اعصاب سازگار نيست. و پس از چند لحظه چه چيزی اتفاق می افتد، بله يک دعوا مانند اين:

ايکس: "توستر من با من حرف می زند!"

شما: " ببين من وقت ندارم به اين مزخرفات گوش بکنم، من بيکار نيستم!"

ايکس: "تو فکر می کني کار من به اندازه کار تو مهم نيست؟"

شما: "من چنين حرفی نزدم"

ايکس: "خير، تو همين را گفتی"

شما: " خير، من فقط گفتم ..."

و بزودی سقوط شروع می شود.



مردم معمولا می گويند که وقت برای شنيدن ندارند، آنها سرشان بسيار شلوغ هست. من به شما اطمينان می دهم که بر اساس سه دهه تجربه تدريس دفاع در برابر زخم زبان، آنها وقت بسيار بيشتری را صرف حل بحران بوجود آمده بر اثر نشنيدن مي کنند. به مخاطبتان توجه کامل اعطا کنيد تا اينکه بفهميد دليل آنچه که می گويد چيست. حتی اگر طرف مقابلتان يک بچه باشد، مخصوصا اگر طرف مقابلتان يک بچه باشد. يک بار من شنيدم که مادری در به بچه اش که گفت " مامان، آرزو می کنم من مرده بوديم!" پاسخ داد " من مرده بودم، نه من مرده بوديم!"، بعد در روزنامه خواندم که بچه بدون اخطار قبلی! کار وحشتناکی انجام داده است. همواره اخطار هست، اما بايد شنونده ای داشته باشد، در غير اينصورت گوينده تسليم می شود و دست از تلاش بر می دارد.



آمادگی برای پاسخ مناسب



فرهنگ ما سه روش برای پاسخ به زخم زبان به ما ياد داده است:

1. ضد حمله – "چطور جرات می کني اين حرفو به من بزنی!"
2. جلب ترحم –" نمی تونم باور کنم که دوباره می خوای شروع کنی وقتی می دونی من امروز اينهمه کار دارم!"
3. بحث – "به سه دليل چيزی که می گي احمقانه هست، اولا ..."

تمام اين سه روش اشتباهات استراتژيک هستند، زيرا هر سه مورد به اعطای توجه کامل به حمله کننده به او پاداش می دهند، و غالبا عکس العمل احساسی شدت توجه را بيشتر می کند. شما اين کارها را می کنيد در حالی که هر سه روش حمله کننده را برای حمله جديد تشويق می کند!

شما پاسخی بايد بدهيد که اين عملکرد را نداشته باشد. شما بايد به حمله کننده بفهمانيد که يک قربانی سربه راه نخواهيد بود. در رفتن از صحنه اين عملکرد را نخواهد داشت. ترک کردن صحنه به حمله کننده نشان می دهد که حمله اش کارساز بوده است. اين کار حمله کننده را به تلاش مجدد تحريص می کند. به سکوت برگذار کردن و پاسخ ندادن هم کارساز نخواهد بود. در فرهنگ ما، سکوت نوعی تنبيه هست. يک ضد حمله هم نشان می دهد که حمله کننده توانسته است شما را تحريک کند.

روشي را که من تدريس می کنم شامل يک سری تکنيک بسيار وسيع هست که در اين مقاله کوتاه نمی گنجد، شما اطلاعات بيشتری را از کتابهای من يا از وبسايت من http://www.adrr.com/aa/ می توانيد پيدا کنيد. هدف شما اين هست که زخم زبان را پاسخ دهيد. به گونه اي که از شما يک قربانی نسازد و به حمله کننده پاداش ندهد، لازم نباشد که شما اصول اعتقادی خود يا عزت نفستان را زير پا بگذاريد و در ضمن موجب بی آبرويي نشود. به عنوان مثال:



روش پاسخ فرسايشی



اگر بخواهم تنها يک روش را آموزش بدهم، روشی که آسان باشد و در بسياری از موارد کاربردش ممکن، روش پاسخ فرسايشی را آموزش خواهم داد. فرض کنيد که شما مجبور هستيد با کسی سرو کله بزنيد که هميشه چيزی مانند اين برای گفتن دارد"چرا تو نمی توني سهم خودت رو از کارای اينجا انجام بدی؟"، "چرا تو نمی توني دست از خوردن هله هوله ور داری"، "چرا هميشه مثل يک گاگول لباس می پوشی". آنچه که حمله کننده می خواهد مکالمه ای مانند اين هست:

ايکس: "چرا تو هميشه اينقد هله هوله می خوری"

شما: " منظورت چيه، من خيلی هله هوله نمی خورم!"

ايکس: " پس اون کلوچه ای که ده دقيقه پيش می خوردی چی بود؟"

شما: " من وقت نداشتم صبحونه بخورم، لازم بود که اون کلوچه رو بخورم"

ايکس: "اون پيتزايي که عصر ديروز سفارش دادی چی بود؟ ...."

و الی اخر



اين به حمله کننده فرصت می دهد که ليست بلند بالايي از شکايت از آنچه که شما می خوريد رديف کند و قدرت خود را برای کنترل شما نشان دهد. حتی اگر از اين مکالمه با اين احساس که شما پيروز شده ايد بيرون بياييد، شما بازنده هستيد. زيرا حمله کارگر بوده است و حمله کننده آنچه را که می خواسته به دست آورده است. حمله کننده شما مانند بچه کوچکی هست که ترجيح می دهد تنبيه شود تا اينکه از توجه محروم بماند. اگر تنها روشی که آنها می توانند توجه کسب کنند، کسب توجه منفی شما باشد، آنها به آنهم رضايت خواهند داد.

به جای تسليم شدن به اين تاکتيک، از روش پاسخ فرسايشي استفاده کنيد. حمله کننده گفته است "چرا تو اينقدر هله هوله می خوری" و شما در حالی که به جای حمله کننده به يک نقطه دور دست خيره شده ايد که گويي به چيزهای عميقی فکر می کنيد می گوييد:



"می دونی، من فکر می کنم اين به خاطر چيزيه که تو بچگی برام اتفاق افتاد. اون زمونا ما تو ديترويت زندگی می کرديم و ... نه، يک لحظه! فکر کنم ديترويت نبوده، فکر کنم اون موقعی بوده که ما تو ايندياناپوليس زندگی می کرديم، چون تو اون تابستون عمه گريس برای ديدن ما اومده بود و سگشم با خودش اورده بود. از اون سگای کوچيک خنده دار با گوشای گنده که از کلش بيرون زده بود! اين سگ ..." [و به اين ترتيب تا می توانيد ادامه بدهيد.]



پاسخی اينگونه اين پيام پنهان را دارد: "من متوجه هستم که تو سر دعوا داری، باشه، اما بدون که برات زياد لذت بخش نخواهد بود. چون من نمی خوام وارد اين بازی بشم." گوش کردن به پاسخ فرسايشی خيلی خسته کننده هست. عموما تا شما به ماجرای سگ عمه تان برسيد، حمله کننده خواهد گفت، "آره، بی خيال!" و شما را با عجله ترک خواهد کرد – در حالی که می داند شما قربانی جالبی نيستيد و در آينده برای چنين نقشی نبايد انتخاب شويد.



هنگامی که حمله بصورت جمله خبری، و نه پرسشی مطرح می شود، مانند "تنها کاری که می کنی اينه که سرتو تو هله هوله بکنی!!" با اين جمله شروع کنيد " می دونی، با چيزی که گفتی من به ياد مساله ای افتادم که برام موقع بچگی پيش اوومد ..." و ادامه ماجرا. اگر به يک پاسخ با کلاس نياز دارين، بگين که "اين مساله شما را به ياد مقاله اي که روز قبل تو نيويورک تايمز خوندين ميندازه، نه صبر کن ببينم، نمی تونه نيويورک تايمز باشه، احتمالا واشنگتن پسته، چون پنجشنبه ها مياد و ايلين هميشه اونو قبل از همه می گيره و…." پاسخ فرسايشی بهترين روش برای سوالات نامربوط و اظهار نظرهای غريبه ها باشد. مانند " می دونی، عجب بچه خوشگلی، شبيه چينياست! [يا اسپانيايها، يا هرچيز ديگري، غريبه فضول می خواهد بگويد که بچه خصوصياتش را از شما به ارث نبرده است.] از کجا آورديش؟" تنها يک چيز را به خاطر داشته باشيد، شما بايد مستقيما پاسخ فرسايشی بکار ببريد، اگر شما متعصبانه، جانبدارانه يا با خشونت پاسخ دهيد، پاسخ شما يک ضد حمله خواهد بود و کارکردی نخواهد داشت.





About the Author
Suzette Haden Elgin, Ph.D., is an expert in applied psycholinguistics and is the founder of the Ozark Center for Language Studies (OCLS). OCLS offers a complete line of verbal self-defense products and services; for more information, contact Suzette directly. She is the author of the Gentle Art of Verbal Self-Defense series, including: How to Disagree Without Being Disagreeable, You Can't Say That To Me!, and more than a dozen other books and audio programs. You can also find a lot of information on verbal self-defense in her recent The Grandmother Principles and in her novels, which aren't part of the series. Go to http://www.sfwa.org/members/elgin for links and details.


¤ نوشته شده در ساعت 7:39 توسط عضو ارشد کاخ سفید
پيام هاي ديگران ( بايگاني شده )( بايگاني شده )

جمعه، 11 شهريور، 1384
غلط گيری و مکالمه

۱.يک روش خوب برای غلط گيری متون خواندن جمله به جمله متن از آخر به اول هست. در خواندن جملات به ترتيب معمول ذهن سريعتر از چشم حرکت می کند و غلطهای املايی يا انشايی را متوجه نمی شود (از روی دست اندازها می پرد!) اما در روش معکوس اشتباهات مشهود تر خواهند بود.

۲. در انگليسی How do you do در ملاقات رسمی برای اولين بار به کار می رود و جواب آن How do you do (همان جمله! ) هست. رفقا برای احوالپرسی از همديگر از How are you doing استفاده می کنند که جواب آن معمولاْ I am doing good می باشد.

(اگر شما کتابی می شناسيد که در اين زمينه ها توضيح داده باشد لظفاْ معرفی کنيد.)

حاج مهدی
¤ نوشته شده در ساعت 7:59 توسط عضو ارشد کاخ سفید
پيام هاي ديگران ( بايگاني شده )( بايگاني شده )

دوشنبه، 7 شهريور، 1384
احمدی نژاد و رفسنجانی

حقيقتش را بخواهيد من خيلی خوشحال هستم که احمدی نژاد به جای هاشمی رفسنجانی رئيس جمهور شده است. از ديدگاه من رفسنجانی نماينده بخش مذهبی،‌ قرتی و محافظه کار ايران هست که عقده اثبات برتری بر آمريکا را دارند. (در همين زمينه می توانيد به مصاحبه پسر رفسنجانی با شان پن يا مصاحبه خود رفسنجانی با نيويورک تايمز نگاه کنيد-دائماْ ايران را با آمريکا مقايسه می کنند-.) خصوصيت مهم اين قشر متاسفانه قدرتمند اين هست که ضمن اينکه در زندگی شخصی خود پايبندی چندانی به عقايد مورد ادعايشان نشان نمی دهند (اين را مثلاً روشنفکری می دانند، ) در مقابل کسانی که با عقايد ايشان مخالفند سختگيری بسيار شديدی نشان می دهند.

بنا به تجربه شخصی خودم، بچه های مذهبی بدون ادعاهای اشرافی قابليت بسيار بيشتری برای تحول دارند و درستکارتر و سخت کوشتر هستند، در مقابل بچه های مذهبی قرتی که هم فيلم سوپر نگاه می کنند‌ (اولين فيلم سوپر در اتاق خوابگاهمان رايکی از اين قرتی های مذهبی به نام س. م. ح . م -با تلويزيون سياه سفيد و وی اچ اس‌-تدارک ديده بود )، هم ودکا می نوشند و هم حاضرند کسی را که مثلآ برتراند راسل می خواند از صحنه روزگار محو کنند!

حاج مهدی


¤ نوشته شده در ساعت 5:28 توسط عضو ارشد کاخ سفید
پيام هاي ديگران ( بايگاني شده )( بايگاني شده )

مرداد 1384

دوشنبه، 31 مرداد، 1384
توهمات اپوزيسيونی

برخی از ايرانيان به غلط بر اين باورند که اگر به جهانيان ثابت کنند که مثلاْ فلانی جلاد است و فلانی قصاب هست سياستمداران کشورهای غربی تصميمهای شديدی در برابر نظام حاکم بر ايران خواهند گرفت و ... . اينان توجه نمی کنند که اصولاْ بحث حقوق بشر تنها در دوره خاصی از جنگ سرد بنا به زمينه های خاص آن زمان مورد توجه قرار گرفت و در بقيه تاريخ از اهميت چندانی برخوردار نبود. اکنون هم سياستمداران غربی به خوبی می دانند که ملتشان از آنها بنزين ليتری ارزانتر از يک دلار می خواهند و به هسته شان هم نيست که در فلان کشور عقب مانده چه می گذرد!

حاج مهدی

موخره:
اين نمودار قيمت بنزين را با محبوبيت رئيس جمهور آمريکا در طول زمان با هم مقايسه کرده است:

¤ نوشته شده در ساعت 10:35 توسط عضو ارشد کاخ سفید
پيام هاي ديگران ( بايگاني شده )( بايگاني شده )

جمعه، 28 مرداد، 1384
مقاله ای درخشان در باب زوال توتاليتارينيسم
عزت الله فولادوند در مقاله ای ارزشمند در روزنامه ايران در باره عوامل و آثار سقوط توتاليتارينيسم (يا توتاليتريسم) بحث کرده است:
سابقاً تصور بر اين بود كه بافت رژيمهاى توتاليتر آنچنان محكم و دستگاه فرماندهى آنها به قدرى نفوذناپذير است كه تنها چيزى كه امكان دارد به برافتادن و سقوطشان بينجامد، جنگ خارجى است. شكست در جنگ جهانى دوم از طرفى رژيم هيتلرى را نابود كرد ، و از طرف ديگر به مخالفان موسولينى در ايتاليا جرأت داد تا حكومت او را براندازند. ولى رژيمهاى كمونيستى شوروى و اروپاى شرقى نه در جنگهاى خارجى درگير بودند تا شكست بخورند و نه در داخل، پيكارهاى چريكى داشتند. علت العلل سقوط، تصلب ايده ئولوژى رسمى بود كه توان پاسخ گفتن به چالشهاى ناشى از دگرگونيهاى جهان امروز را از دست داده بود. ولى براى درك بهتر مسأله، بايد قدرى دقيق تر به عوامل سقوط نگاه كنيم. به طور كلى اين عوامل را مى توان به دوگروه تقسيم كرد؛ اقتصادى از يك طرف و سياسى و اخلاقى و معنوى از طرف ديگر....

...با اين حال، چنان كه پيشتر نيز اشاره كرديم، هرگز نبايد دل خوش داشت كه توتاليتاريسم و به طور كلى ديكتاتورى مرده و به زباله دان تاريخ رفته است. نخست اين كه توتاليتاريسم نيز مانند هر مرضى، بعضى عواقب و ضعف ها به دنبال مى آورد. اگر فرهنگ دموكراسى و احترام به حقوق و آزادى هاى ديگران در جامعه اى از اصل به وجود نيامده باشد يا در نتيجه توتاليتاريسم ضعيف و نابود شده باشد، استقرار دموكراسى و مشاركت عمومى در آن جامعه با مشكلات بزرگ و گاهى چيرگى ناپذير روبه رو خواهد شد. ...

...دوم اين كه، دشمن بزرگ هميشه در درون ماست. به تعبير پيشينيان، جهاد اكبر با نفس است. آنچه به ايجاد و استقرار دموكراسى يارى مى دهد اين است كه مردم منافع جمع را فداى مطامع زودگذر و تنگ نظرى هاى خود نكنند، در شخصيت خويش اقتدارگرا نباشند، عقل و استدلال را بر شور و احساسات آنى مرجح بدانند، شيفته قدرت نشوند، نخواهند ضعف خويش را با پناه جستن در سايه قدرتمداران جبران كنند، نخواهند با غوطه ور شدن در انبوه خلق مصنوعاً و مجازاً كسب هويت كنند، به فرديت خود احترام بگذارند، آنچه را مى شنوند و مى خوانند به محك خرد بزنند، هر كهنه اى را عتيقه گرانبها و هر نوظهورى را شايسته تقليد نپندارند و خلاصه اين كه به گفته كانت در نوشته مشهورش «روشنگرى چيست؟» از مرحله صغارت و عدم بلوغى كه خود بر خويشتن تحميل كرده اند بيرون بيايند و خود انديش شوند...

مقاله را بصورت کامل از آدرس زير می توانيد پيدا کنيد:

http://www.iraninstitute.com/1384/840524/html/think.htm

حاج مهدی
¤ نوشته شده در ساعت 7:25 توسط عضو ارشد کاخ سفید
پيام هاي ديگران ( بايگاني شده )( بايگاني شده )

سه شنبه، 18 مرداد، 1384
در وبلاگ چه چيزهايی را ننويسيم!

ام اس ان پس از تعريف ماجراهايی راجع به کارمندانی که شغلشان را به علت نوشتن وبلاگ از دست داده اند اين توصيه ها را فرموده است:

(اصل مطلب: http://msn.careerbuilder.com/Custom/MSN/CareerAdvice/viewarticle.aspx?articleid=573&sc_cmp1=JS_573_wihublead&cbRecursionCnt=1&cbsid=17f6fea3c9464e0bb347e07ea3d5316d-176858108-x4-2)

1. Know where your company stands.
Ask about the company blogging policy before you start, even if you are doing it anonymously, Simonetti advises. Does your company establish boundaries? Is blogging acceptable? Is it OK to mention your employer? Are there topics that are off-limits? What are the consequences?

2. Blog on your own time.
If you are using company hardware, a company network or doing it on company time, you are likely bound by company policy and could be reprimanded or terminated for wrongful use, Haefner says.

3. Practice safe blogs.
"Employees who go around sharing negative or confidential information about their company, product, or service -- either internal or external -- to the company would and should get fired," says Pete Quintas, CTO of SilkRoad Technology, creator of an enterprise blogging application called Silkblogs. "You need to be honest and not secretive about what you are writing unless you are willing to deal with the consequences."

4. Don't hide it from your boss.
Quintas says you should be honest about your blogging, and ask your employer if it is OK to do. "I would consider it analogous to asking your employer: 'I have been invited to speak on a panel at this industry conference; can I participate?'"

5. Use good judgment.
If you consider blogs and the Internet an extension of your voice, what you say on your blog about your company, product or service should be kept within the guidelines of what you would verbally say in public, according to Quintas. "Treat it with the same restraint of how you talk in person about your company, remembering that more people have access to what you say." he suggests. "Don't say anything different than what you would say at a happy hour, or at a company holiday party, or at an industry trade show, or in front of a customer."

6. Others will disagree with you.
You can't please all people all of the time. As with any communications medium, the best advice is to be aware of the repercussions your decisions may have, Wright warns. "Anytime you post, you are effectively making a choice between being safe, and having something worthwhile to say. It's a rare occasion where you can both please everyone and come up with a new and engaging line of thought. Sometimes things you say will offend people, no matter where you're saying them."

حاج مهدی انارالله برهانه
¤ نوشته شده در ساعت 7:50 توسط عضو ارشد کاخ سفید
پيام هاي ديگران ( بايگاني شده )( بايگاني شده )


يكشنبه، 9 مرداد، 1384

اظهار نظر سارا خانم
صفحه نظرخواهی وبلاگ antigq.persianblog.com منبع بسيار ارزشمندی برای شناخت تفکرات ملت شريف و هميشه در صحنه ايران هست. (اين وبلاگ همانطور گه قبلاْ گفته ام در مذمت تجارت زنجيره ای صحبت می کند). چند وقت پيش اين نظر را از اين وبلاگ پيدا کردم:



نويسنده: سارا


پنجشنبه، 8 اردىبهشت 1384، ساعت 22:53

منبا يک آمار جالب روبرو شدم که خيلی خيلی برايم جالب بود و گفتم شايد برای شما هم خالی از لطف نباشه.روز شنبه ۲۸ آذر ماه(يعنی ديروز) توی يک برنامه در شبکه ۲ سيما به نام (مستند افغانستان) گوينده به نکته عجيبی اشاره کرد که هم عجيب بود و هم باور نکردنی. و اون نکته اين بود که از ابتدای شروع جنگهای نژادی در افغانستان (يعنی حدود ۲۰ سال پيش) تابحال بيش از ۱ مليون و هشتصد هزار افغانی در ايران ساکن شده-کار کرده اند و برای خانواده خود پول فرستاده اند.

E-mail: وارد نشده است


U


نويسنده: سارا


پنجشنبه، 8 اردىبهشت 1384، ساعت 22:54

حتماميگوييد ربط اين موضوع به گلدکوئست چيست ؟ گر به طور ميانگين(از سال ۱۳۶۰ تا ۱۳۸۰) حقوق ماهيانه هر فرد افغانی را ۷۰۰۰۰ تومان در نظر بگيريم و تصور کنيم که فقط ۲۰۰۰۰ تومان از اين حقوق و درآمد را برای خانواده خود ميفرستاده اند(که البته اينطور نيست و هيچ افغانی در ماه ۵۰۰۰۰ تومان خرج نميکند) و طبق نظر کارشناس برنامه ديشب هيچ افغانی هم پولهايش را در بانک پس انداز نميکرده. و با احتساب اينکه يک فرد افغان در اين ۲۰ سال ۲۴۰ ماه در ايران کار کرده و ۲۴۰ تا ۲۰ هزارتومان هم برای خانواده اش کنار گذاشته ميتوان محاسبه کرد که هر فرد افغان به طور ميانگين و در بدبينانه ترين حالت در اين ۲۰ سال ۴۸۰۰۰۰۰(چهار ميليون و هشتصد هزار تومان) از چرخه اقتصادی مملکت خارج کرده است.ما موضوع را از اين هم بد بينانه تر ميکنيم و ميگوييم ۴ ميليون تومان(۸۰۰۰۰۰ تومانش رو هم فکر کنيد سگ خورد

E-mail: وارد نشده است


URL: وارد نشده است




نويسنده: سارا


پنجشنبه، 8 اردىبهشت 1384، ساعت 22:55

).خب حالا اگر اين رقم ۱ مليون و هشتصد هزار افغان را(که تازه اين آمار ثبت شده است) در ميانگين در آمدی هر فرد افغان در اين ۲۰ سال ضرب کنيم چی مشه ؟بّّه پولی ميرسيم که از اين طريق از اين مملکت طی ۲۰ سال خارج شده است.رقم باور نکردنی و نجومی : ۰۰۰ ۰۰۰ ۰۰۰ ۲۰۰ ۷ تومان حالا به نظر شما اين عدد را چطوری ميشه خوند ؟ حالا افغانی پر ضرر تر است يا گلدکوئست ؟

E-mail: وارد نشده است


URL: وارد نشده است

اين مخلوق پر ادعا توجه نمی کند که عموم افغانی های ساکن ايران جماعت سخت کوش و صرفه جويی هستند که درآمد نا چيزشان را در ازای ساخت خانه برای من و تو به دست می آورند. بسياری از افغانی ها بسيار با شعور تر از اين مخلوقات پر ادعا هستند. اميد اينکه باز سازی افغانستان هر چه زودتر به سامان برسد تا افغانی ها از رنج کار برای اين جماعت بی منطق (همانا بی منطق بودنشان را با رفتار اقتصاديشان ثابت کرده اند) رهاشوند.
پی نوشت۱: اين جمله منو کشته:
((۸۰۰۰۰۰ تومانش رو هم فکر کنيد سگ خورد))!

پی نوشت ۲:
خلاصه هرکسی که گلد کوئست خريده، بهترين چاره اش فراموش کردن پولش هست.-مبادا و مبادا به دنبال جبران زيان کس ديگری را آلوده کنيد.

حاج مهدی انار الله برهانه
¤ نوشته شده در ساعت 5:11 توسط عضو ارشد کاخ سفید
پيام هاي ديگران ( بايگاني شده )( بايگاني شده )

شنبه، 8 مرداد، 1384
کار با کامپيوتر

راهنمای وزارت کار استان اونتاريو جهت کار با کامپيوتر

http://www.gov.on.ca/LAB/english/hs/guidelines/comp_erg/gl_comp_erg_2.html

حاج مهدی
¤ نوشته شده در ساعت 1:18 توسط عضو ارشد کاخ سفید
پيام هاي ديگران ( بايگاني شده )( بايگاني شده )

پنجشنبه، 6 مرداد، 1384
درباره زبان
من از اينکه يک فارس يا ... به ترکی با من احوال پرسی کند لذت نمی برم،‌ مسلماً خارجی ها هم برايشان نبايد مهم باشد که من چقدر خوب با آنها احوال پرسی می کنم. اما در اين مساله يک موردی هم هست که معمولا به آن توجه نمی شود. آن هم اين است که خارجکی ها عموما تسلط به زبان را عموما معادل فرهيختگی و ... می دانند، لذا بهتر است آماده باشيد تا اگر يک خارجکی به شما گفت

How are you

آماده باشيد تا با گفتن يک

Fine Thanks

مشت محکمی به دهان آن خارجکی بزنيد تا بفهمد شما هم بچه سوسول بوده ايد و تابستانها به جای چوپانی و يا نجاری کلاس زبان رفته ايد و يا اصولا در مدرسه آمريکايی يا انگليسی تحصيل کرده ايد! (برما مگوزيد!)

حاج مهدی
¤ نوشته شده در ساعت 3:29 توسط عضو ارشد کاخ سفید
پيام هاي ديگران ( بايگاني شده )( بايگاني شده )

سه شنبه، 4 مرداد، 1384
کتابخانه اينترنتی حوزه علميه قم!
http://hozeh.tebyan.net/Html/library/index1.htm

اگر حوصله داشته باشيد چيزهای جالبی از اين کتابخانه می توانيد پيدا کنيد. داستانهايی از صادق چوبک و جمالزاده- اشعاری از رهی معيری و ...

علاوه بر اين بصورت آنلاين تمام صحيفه نور را دارد. خواندن آن را هم توصيه می کنم. علاوه بر فهرست اين کتابخانه تا حدودی نشان دهنده کتابهای مورد علاقه آدمهای مذهبی می باشد.

حاج مهدی انارالله برهانه
¤ نوشته شده در ساعت 1:54 توسط عضو ارشد کاخ سفید
پيام هاي ديگران ( بايگاني شده )( بايگاني شده )

تير 1384

جمعه، 31 تير، 1384
کتاب مفت در زمينه سد و نيروگاه آبی

http://europa.eu.int/comm/energy/library/hydro/layman2.pdf

همچنين مطالب آموزشی متعددی، شامل طرح درس و ... در سايت اداره آب و برق استان بريتيش کلمبيا http://www.bchydro.com/education

يافت می شود. مثالهايی عالی از

۱. روش تدريس

۲. چگونه يک سازمان با آموزش پيچ و خمها و محدوديتها، سطح فکر جامعه را بالا می برد و خود را از اظهار نظرهای خطرناک آدمهای ناوارد حفظ کند.

خوب است در مملکت ما هم، سازمانهايی مانند بانکهای خصوصی و يا بورس که با اظهار نظر های نسنجيده عموماْ درگيرند، با آموزش صحيح شدت بحثهای غير کارشناسی را کمتر کنند.

چند روز پيش مقاله ای در سايت ام اس ان (وابسته به ميکروسافت) راجع به قوانين مربوط به دشکهای ابری ديدم (قانون مربوط به منع کندن اتيکت تشک)‌ که دلايل اين کار را بحث کرده بود. سپس از آنجا به قوانين کپی رايت مربوط به فيلمهای سينمايی که در ابتدای فيلمها نمايش داده می شود اشاره کرده بود و استدلالهای جالبی در لزوم خود داری از کپی غير قانونی فيلمها مطرح کرده بود. به عنوان مثال:‌درست است که آرتيستها خيلی پولدارند ولی کسان بسياری که پولدار نيستند از صنعت سينما نان می خورند و بايد هزينه کار آنها را پرداخت کنيم. با اين کار مايکروسافت در حقيقت به طور غير مستقيم به کاهش کپی های غير قانونی از محصولاتش کمک می کند. در اثر چنين آموزشهاييست که مردم به دله دزدی علاقه نشان نمی دهند و در اثر چنين آموزشهاييست که شرکتهايی مانند ميکروسافت می توانند در محيط آمريکا پا بگيرند.

حاج مهدی


¤ نوشته شده در ساعت 0:58 توسط عضو ارشد کاخ سفید
پيام هاي ديگران ( بايگاني شده )( بايگاني شده )

پنجشنبه، 30 تير، 1384
آيا می دانيد!

۱.در پاکستان چيزی به نام آموزش و پرورش رايگان وجود ندارد. بسياری از خانواده ها فقير هستند و درنتيجه بسياری از افراد بالاجبار در سيکل فقر و بی سوادی گرفتار هستند.

۲. در کانادا بزرگترين گروه شغلی مردان، گروه رانندگان کاميون می باشد. صنعت حمل و نقل در حال گسترش می باشد، اما به علت سختی کار متقاضی کافی برای اين شغل وجود ندارد. برای جبران اين مشکل شرکتهای حمل و نقل اقدام به معرفی و ايجاد انگيزه در جوانان جهت پيوستن به اين شغل می کنند.

حاج مهدی
¤ نوشته شده در ساعت 0:51 توسط عضو ارشد کاخ سفید
پيام هاي ديگران ( بايگاني شده )( بايگاني شده )

پنجشنبه، 30 تير، 1384
باز پيکان،‌ با ترانه

اين عکسهای بسيار جالب از مراحل طراحی پيکان را ببينيد:

http://www.rootes-chrysler.co.uk/hunter/hunterprojf.htm

همراه با تاريخچه توسعه آن:

http://www.rootes-chrysler.co.uk/devhunterf.htm

اگر وضعم کمی بهتر بود يک پيکان ۵۱ می خريدم و نگه می داشتم!

در همين زمينه:

۱. کارگران ايران خودرو اعتصاب کرده و خواستار حقوق ۴۵۰ هزارتومانی شده اند!

۲. در يکی از شماره های همشهری يکی از نويسندگان پيکان بدبخت را با جاگوار مقايسه کرده بود!‌

خلاصه: راضی نگاه داشتن ملت پرادعای ايران ۱. صبر ايوب ۲. ثروت راکفلر و بيل گيتس ۳. تکنولوژی تويوتا و چند تا چيز کمياب ديگر را هم می خواهد! بعيد می دانم که احمدی نژاد بيچاره اينها را با هم داشته باشد!

نتيجه اين می شود که تا برای آدم شدنمان کسی مانند رضا شاه دائماْ بر سرمان بکوبد!




¤ نوشته شده در ساعت 0:40 توسط عضو ارشد کاخ سفید
پيام هاي ديگران ( بايگاني شده )( بايگاني شده )

دوشنبه، 27 تير، 1384

خوددارى از تن به آب زدن و در ضمن تلاش براى فراگيرى شنا دقيقاً همان كارى است كه ذهن در حين انتزاعى فكر كردن انجام مى‌دهد، براى يادگيرى شنا بايد دليرانه به آب زد، براى شناخت واقعيت (حقيقت) _ هدفى كه تفكر دنبال مى‌كند- بايد با شهامت خود را در سيلان آگاهى غوطه ور ساخت. تفكر انتزاعى، به تعبير هگل، نشانه «نافرهيختگى» است.



نقل از سايت امروز

مريم
¤ نوشته شده در ساعت 19:39 توسط عضو ارشد کاخ سفید
پيام هاي ديگران ( بايگاني شده )( بايگاني شده )

شنبه، 25 تير، 1384
ماشين گوزی!

اين ماشين با هوای فشرده کار می کند!

http://auto.howstuffworks.com/air-car.htm

حاج مهدی
¤ نوشته شده در ساعت 5:42 توسط عضو ارشد کاخ سفید
پيام هاي ديگران ( بايگاني شده )( بايگاني شده )

جمعه، 24 تير، 1384
اژدها وارد می‌شود!

ورزش حرفه‌ای يکجوری مرتاضی است مخصوصاْ در ايران. پس بهتره دنبال ورزش حرفه‌ای نريم! ورزش در حد تفريح عالی است!!

وحيد
¤ نوشته شده در ساعت 1:37 توسط عضو ارشد کاخ سفید
پيام هاي ديگران ( بايگاني شده )( بايگاني شده )

جمعه، 24 تير، 1384
همينجوری

دوز وقتی دولار تخته تباخ ادويه ايله - اوندا کی ننه‌م سانجيلانار زنجفيل اولماز

مجيد
¤ نوشته شده در ساعت 1:32 توسط عضو ارشد کاخ سفید
پيام هاي ديگران ( بايگاني شده )( بايگاني شده )

جمعه، 17 تير، 1384
موزه و فروشگاه

من هفته پيش به يک موزه دريانوردی رفتم. (به جهت اينکه عاشق کشتی هستم.)

اين را به اگر بخواهيد می توانيد به حساب بی فرهنگی من بگذاريد (مهم نيست) بايد اعتراف کنم که اينجانب از تماشای اجناس فروشگاهها - از وال مارت و... تا فروشگاههای يک دلاری بيشتر از تماشای موزه ها لذت می برم. به دلايل زير

۱. اگر چيز به دردبخوری ببينم می توانم بخرم.

۲. فروشگاهها هوای مطبوع و لذت بخشی دارند.

۳. برای مشاهده موزه ها بايد پول خرج کرد.

۴. موزه ها عموما موقعی که شما می خواهيد ببينيدشان تعطيل هستند.

تحليل امپرياليستی: هوای مطبوع فروشگاهها توطئه ايست جهت کشاندن مردم به فروشگاهها و تشويق آنها به خريد بيشتر!

موخره: توی تهران هم که تشريف داشتيم، از قدم زدن در خيابان جمهوری لذت بيشتری نصيبمان می شد تا مثلا تماشای موزه هنرهای معاصر!

حاج مهدی
¤ نوشته شده در ساعت 7:37 توسط عضو ارشد کاخ سفید
پيام هاي ديگران ( بايگاني شده )( بايگاني شده )

جمعه، 17 تير، 1384
بستنی ليتری

قيمت شير چهارليتری 3 دلار هست. قيمت بستنی 4 ليتری 4 دلار.

بستنی خراب نمی شود. شير را بايد قبل از گذشتن تاريخ مصرف زهرمار کنيم.

ظرف شير به درد هيچ کاری نمی خورد. اما باظرف بستنی (شبيه ظرف رنگ چهار ليتری هست) همه کار می شود کرد. از انباشتن خواروبار تا شستن جوراب.



نتيجه گيری منطقی: حاج مهدی همواره بستنی می خورد!



موخره:اين بستنی ليتری به گونه ای به واحد پول من تبديل شده است؛ يعنی هروقت می خواهم چيزی بخرم مقايسه می کنم که ببينم لذت مثلا پوشيدن يک تی شرت سی دلاری بيشتر است يا لذت خوردن سی ليتر بستنی! -نتيجه بديهی است.



خبر خوب برای خانم والده: فروشگاهی که بستنی ليتری می فروشد کمی دور از محل اقامت ما واقع شده است. لذا گاهاْ در خوردن بستنی دچار مضيقه می شويم!







حاج مهدی




¤ نوشته شده در ساعت 7:28 توسط عضو ارشد کاخ سفید
پيام هاي ديگران ( بايگاني شده )( بايگاني شده )

پنجشنبه، 16 تير، 1384
علی قديمی

اين متن را از علی قديمی ببينيد:

http://www.ali-gh.com/archives/000485.php

مهدی
¤ نوشته شده در ساعت 4:46 توسط عضو ارشد کاخ سفید
پيام هاي ديگران ( بايگاني شده )( بايگاني شده )

چهارشنبه، 15 تير، 1384
خودروهای قديمی

راه حل دولت برای رهايی از شر خودروهای قديمی اوراق کردن آنها می باشد. به عقيده من در حالی که در بسياری از روستاها و شهرستانها کمبود خودرو وجود دارد بهتر است به جای اصرار بر اوراق کردن،‌ برای استفاده از اين خودرو ها قوانينی وضع شود که آنها را از ورود به شهرهای بزرگ منع می کند.

مهدی
¤ نوشته شده در ساعت 0:53 توسط عضو ارشد کاخ سفید
پيام هاي ديگران ( بايگاني شده )( بايگاني شده )

يكشنبه، 12 تير، 1384
شعری از نجار اوغلو

ياخشي پيسي قانان لاردان
ائل دردينه يانان لاردان
قفسده کي اسلان لاردان
سيزه سلام گتيرميشم

زورا بلي دئين لرده ن
قارين قورساق يئين لرده ن
تانا کورا گئين لرده ن
سيزه سلام گتيرميشم

بوج ايچره بوغولان لاردان
يواسي داغيلان لاردان
ظلومده ن باغيران لاردان
سيزه سلام گتيرميشم

جاهاز لارين ساتان لاردان
قاردون اوسته ياتان لاردان
ايستک ليسين آتان لاردان
سيزه سلام گتيرميشم

غيرتلي آغ بيرچک لرده ن
مظلوم قره لچک لردن
اياقلانميش چيچک لردن
سيزه سلام گتيرميشم

ارباب لارين فشاريندان
ساوالانين وقاريندان
زرتشت مين شعاريندان
سيزه سلام گتيرميشم

قلبي سينيق خان چوباندان
قبري ايتگين ستارخاندان
بابک له جاويدان دان
سيزه سلام گتيرميشم

کسروي نين دياريندان
اوغوز نبي تباريندان
تبريزين حکماواريندان
سيزه سلام گتيرميشم

قوجا پولسوز آليزلاردان
قفل لانان آغيزلاردان
نجاراوغلو تک دازلاردان
سيزه سلام گتيرميش

یازان: نجاراوغلو

به نقل از سايت گجيل http://i.1asphost.com/gajil/index.asp
¤ نوشته شده در ساعت 8:38 توسط عضو ارشد کاخ سفید
پيام هاي ديگران ( بايگاني شده )( بايگاني شده )

جمعه، 3 تير، 1384
چشمها را بايد شست.

در مذمت احمدی نژاد بسيار گفته اند. اما من اين را می خواهم اضافه کنم که اصولا موافقان و موافقان احمدی نژاد اصولاْ در دنياهای متفاوتی زندگی می کنند و نه تنها حرف يکديگر را نمی فهمند بلکه تلاشی نيز در جهت فهميدن و فهماندن نمی کنند.



به عنوان مثال برخی از موافقان احمدی نژاد بيشتر به اين دليل با بی حجابی مخالفند که می پندارند بی حجابی زنان و دختران موجب سوختن دل!‌ و به گناه افتادن مردانی می شود که امکان ازدواج ندارند ( يا زنشان خيلی بی ريخت هست)-در اينجا به درستی يا نادرستی اين نظرکاری ندارم- در مقابل فی می نيست ها اجبار بر حجاب زنان را به عنوان تحقير زنان تلقی می کنند .

در خاتمه:

A house divided against itself cannot stand

(Abraham Lincoln)

حاج مهدی
¤ نوشته شده در ساعت 6:53 توسط عضو ارشد کاخ سفید
پيام هاي ديگران ( بايگاني شده )( بايگاني شده )

خرداد 1384

پنجشنبه، 26 خرداد، 1384
يک کتابخانه اينترنتی

کتابخانه زير کتابهای مشهور و جالبی دارد:

http://www.bookrags.com/notes

حاج مهدی
¤ نوشته شده در ساعت 23:45 توسط عضو ارشد کاخ سفید
پيام هاي ديگران ( بايگاني شده )( بايگاني شده )

جمعه، 20 خرداد، 1384
سايت زمان

اگر بخواهيد بدانيد زمان در مکانهای مختلف دنيا چگونه هست می توانيد از سايت زير استفاده بکنيد:

http://www.timeanddate.com/worldclock

مساله مهم اين هست که نمی دانم آيا اين سايت جلو و عقب بردن زمانها در فصلهای مختلف را لحاظ می کند يا نه. به هر حال در اين فصل از سال ساعت ما و ساعت شما را درست نشان می دهد!

مهدی
¤ نوشته شده در ساعت 6:48 توسط عضو ارشد کاخ سفید
پيام هاي ديگران ( بايگاني شده )( بايگاني شده )

يكشنبه، 15 خرداد، 1384
دو کتاب خوب

امروز کتاب NTC's Dictionary of Everyday American English Expressions را در کتابخانه دانشگاه پيدا کردم. انصافا کتاب خيلی خوبی هست. اين کتاب را به کسانی که می خواهند در مکالمه قوی شوند شديداْ‌ توصيه می کنم.

(جزئيات کتاب در سايت آمازون:

http://www.amazon.com/exec/obidos/tg/detail/-/0844257796/ref=pd_bxgy_img_2/104-6214934-6804718?v=glance&s=books

)

همچنين کتاب The Dictionary of Essential American Slang برای آشنا شدن با لغات غير رسمی (که معمولا در فيلمها يا نمايشنامه های انگليسی-امريکايی برخورد می کنيد) بسيار مناسب هست. لغات آورده شده در اين کتاب عموما مورد استفاده هستند و به اصطلاح وقت مطالعه کننده با يادگيری لغات به درد نخور تلف نخواهد شد.

(جزئيات کتاب در سايت آمازون:

http://www.amazon.com/exec/obidos/tg/detail/-/1879440296/qid=1117927105/sr=8-1/ref=sr_8_xs_ap_i1_xgl14/104-6214934-6804718?v=glance&s=books&n=507846

)

حاج مهدی
¤ نوشته شده در ساعت 3:54 توسط عضو ارشد کاخ سفید
پيام هاي ديگران ( بايگاني شده )( بايگاني شده )

جمعه، 13 خرداد، 1384
زنده باد مرگ

برای خيلی ها اينکه هاشمی رفسنجانی از مسوولان رويدادهايي مانند رستوران ميکونوس شناخته شده مهم نيست. اين به دليل بی اعتقادی اين افراد به روند اين گونه دادگاهها نيست، بلکه ايشان (هواداران رفسنجانی)‌ اعمال جنايتبار عليه مخالفان را جنايت نمی دانند.



حاج مهدی
¤ نوشته شده در ساعت 0:31 توسط عضو ارشد کاخ سفید
پيام هاي ديگران ( بايگاني شده )( بايگاني شده )

چهارشنبه، 11 خرداد، 1384
برای داشتن يک روز خوب

۱. از خواندن يا شنيدن اخبار در ابتدای روز اجتناب کنيد.



۲.سر و وضع مرتبی داشته باشيد.


۳. به صبحانه اهميت دهيد.


۴. تماشای تلوزيون را محدود کنيد. اصولا تلوزيون خوب وجود ندارد ((حتی برنامه های جدی تلوزيون مورد نظرم هست)). تا حد ممکن کتاب را جايگزين تلوزيون بکنيد.



اين ننه پيرزن ايرلندی ما يک تلوزيون ۴۲ اينچ در خانه اش دارد اما تنها آخر شب تلوزيون تماشا می کند.



حاج مهدی انار الله برهانه





¤ نوشته شده در ساعت 23:57 توسط عضو ارشد کاخ سفید
پيام هاي ديگران ( بايگاني شده )( بايگاني شده )

شنبه، 7 خرداد، 1384
گزارش روز- چرند و پرند

امروز به سلامتی وبکم خريدم- آنهم دوتا (وبکم دوقلو قيمتش از وبکم فقط ده دلار بيشتر بود! - توطئهء شرکتهای امپرياليستی غرب برای خالی کردن جيب جوانان مسلمان و استعمار! هرچه بيشتر شرق! )

(تو اين مملکت از وبکمهای ارزون خبری نيست!‌ برين قدر بازار رضا رو بدونين! ر. ک.:

http://www.futureshop.ca/catalog/proddetail.asp?logon=&langid=EN&sku_id=0665000FS10020631&catid=10498

بعله قيمت اين وبکم برابر حقوق سه ماه سربازی اينجانب در مملکت خودمان می باشد! البته ما نوع ارزونترشو خريديم!)

هوای شهر خيلی گرم شده است،‌ تو خيابون که راه می رفتم ياد خيابانهای داغ و سوزان تهران (مخصوصا اطراف پل گيشا)‌افتادم. انصافاْ درست و حسابی يادم نمی آيد که چنين هوايی را در تبريز تجربه کرده باشم.

يه پسر خوبی تو آزمايشگاهمون داريم که متاسفانه اصرار شديدی بر کليسا رفتن دارد. امروز راجع به جنگ و دعواهای مذهبی صحبت بود- ازش پرسيدم مسيح رو يهوديها کشتن؟- در کمال تعجب جواب داد که نه خير!‌ در حقيقت ما مسيح را کشته ايم. به حمد الله به جمع قاتلان مسيح هم اضافه شديم! صد رحمت به شيعه ها که فقط يزيد رو مسوول مرگ امام حسين می دانند!‌

خيلی مسيح مسيح کردم!‌ ياد مسيح علی نژاد افتادم! واقعا زنی جالب هست- خيلی کاردرست تر از زنهای لندن نشين حلقه ملکوت که حرفهای وبلاگشان را اگر خلاصه کنی می شود هيچ!

کليسا هم از جاهای عجيب غريب اين مملکت هست. (توی پارانتز بگويم که تو اين مملکت آدم مذهبی خيلی بيشتر از مملکت خودمان پيدا می شود!‌ )کلی از جوانها به خاطر پيدا کردن دوست پسر و دوست دختر يکشنبه ها راهی کليسا می شوند. پيرترها هم جهت احساس آرامش روحی ( احساس نکردن درد آدمهای ديگه)‌ خيرات قسمت می کنند ( به قول خودشان دونيت donate می کنند.) بعضی از کليساها وضعشان خوب هست‌ (‌از کجا؟)‌ و حتی در تلوزيون هم آگهی می دهند!

خلاصه صد رحمت به پير گلرنگ مملکت خودمان!

مهدی


¤ نوشته شده در ساعت 6:42 توسط عضو ارشد کاخ سفید
پيام هاي ديگران ( بايگاني شده )( بايگاني شده )

ارديبهشت 1384

شنبه، 31 ارديبهشت، 1384
کار 2

قبل از اینکه کار 1 را تمام کنم شروع کردم برای پیدا کردن کار در ولایت. به هر حال تبریز شهر صنعتی بزرگی است و من هم با توجه به شرایطم قاعدتاً میتوانستم حدس بزنم که به راحتی میتوانم کار پیدا کنم. در این راستا یکی از آشنایان آقای * را به من معرفی کرد که مدیر یکی از ادارت بود و تصمیم داشتند نیروی تازه نفس بگیرند. در همین راستا چند روز بعد از عید من نزد ایشان رفتم و خودم رو بهشون معرفی کردم. ایشان کمی از تحصیلاتم پرسید و زمانی که همکارشون تحصیلات من را تحسین کردن شروع کرد به صحبت در مورد اینکه مشکل اصلی صنعت ما اینه که مدیراش یه مشت مهندسن و تخصص مدیریتی ندارن و بعدش سیستم مدیریتی آمریکا را مثال زد که آنجا فارغ التحصیلان مدیریت و علوم انسانی کار مدیریت را بر عهده دارن. من هم از ترسم فقط لبخند می‌زدم به عرایض ایشان و تنها چیزی که از بیانات ایشان دستگیرم شد این بود که ایشان فارغ التحصیل یکی از رشته‌های انسانی‌اند و دارن از حقوق حقه هم صنف‌هاشون دفاع می‌کنن. در نهایت ایشان گفتند که در سیستمشان به زن نیاز ندارند و در عوض گفتند که یکی از دوستانشان در جلسه‌ای گفته‌اند که شخصی با شرایط من لازم دارند و شماره ایشان را به من دادند. و من منتظر ماندم برای بعد از سیزده به در برای باز شدن مجدد کارخانه‌ها. بعد از این تاریخ تماس گرفتم و برای 16 فروردین قرار مصاحبه گذاشته شد. برخلاف انتظارم دو نفر مهندس نسبتاً شیک و اصلاح کرده با من مصاحبه می‌کردند. بعدها فهمیدم این‌ها معاون فنی کارخانه و مدیر مهندسی کارخانه هستند. چند دقیقه‌ای نگذشته بود که چند موضوع دستگیرم شد. اول اینکه بعد از انقلاب این‌ها هیچ زنی را استخدام نکرده‌اند و اغلب استخدامی‌های قبل از انقلاب را همان زمان تصفیه کرده‌اند و اکنون منتظراند تا از دست همان چند زن باقی مانده آسوده شوند. (یکی از این زنان آدم بسیار جالبی است که در آینده در موردش خواهم نوشت.) دوم اینکه سقف تحصیلی مهندسانشان لیسانس است و تا کنون یکی دو فوق لیسانس استخدام کرده‌اند که همگی بعد از مدتی دیوانه شده و گریان کارخانه را ترک کرده‌اند.!!! در طی مصاحبه هیچ سئوال فنی از من نکردند و صرفاً تلاش کردند به من بقبولانند که من هیچ کاری نمی‌توانم بکنم. یادم می‌آید زمانی که به اتفاق مهدی از کارخانه زدیم بیرون من هیچ امیدی به کارخانه مذکور نداشتم و بسیار دلخور بودم. آن روزها اوضاع روحی‌ام اصلاً خوب نبود و برای من پیدا کردن کار از نان شب هم واجب‌تر بود. در این مدت برای چند کارخانه دیگر رزومه فرستادم تا اینکه یکی از بخش اداری کارخانه فوق‌الذکر به من زنگ زد و بعد از اینکه چند سوال نامربوط پرسید گفت که مدارکم را برایشان ببرم. خیلی خوشحال بودم. خیلی سریع تستهای پزشکی را انجام دادم و برگه عدم سوء سابقه را گرفتم. اواسط اردیبهشت کارم را در کارخانه شروع کردم. روز اول معاون فنی من را برد اتاق همان خانم جالب و من را به ایشان معرفی کرد. با وجود اختلاف سنی زیاد از همان روز ما دوستان خوبی شدیم. همان روز صندلی‌ام مشخص شد و من مستقر شدم. بعد از یکی دو ساعت بقیه بچه‌ها آمدند سراغم و دوستانه من را به جمع خودشان وارد کردند. آمدن من برای همه شوک محسوب می‌شد. همه فکر می‌کردند پارتی خیلی کلفتی داشتم که توانستم بعد از 24 سال سد عدم استخدام زنان را بشکنم. برخلاف نظر اغلب افراد رفتار کارگران با من خیلی‌خوب بود و همه تلاش می‌کردند چیزی به من بیاموزند. خبری از آن همه بدگویی از محیط کارگری نبود. بعد از چند روز سرپرستم تعیین شد و من کارم را بصورت جدی شروع کردم. کار اصلی که بر عهده من گذارده شده بود یک مجموعه کارهای تکراری بود که بدلیل نو بودنشان برایم جالب بود. باید چک لیست تهیه و نقشه تایید می‌کردم. در روز چند ساعتی هم کارگاه می‌رفتم. در کنار کار اصلی شروع کردم به بررسی نقشه‌ها و در آوردن طرح کلی کار. به گفته همکارها مسئله نقشه‌ها کاملاً سکرت بود و خارجی‌ها هیچ اطلاعاتی در این مورد به ایرانی‌ها نداده بودند. بنابراین نمی‌شد بر حسب نیاز تغییری در آنها ایجاد کرد. نقشه‌ها مثل نقشه‌های خیاطی پیچیده بودند. اول از همه رفتم سراغ اینترنت. چیز خاصی نتوانستم گیر بیاورم. پس از مدتی مدیر مهندسی یک تیپ از محصول را برایم آورد تا رويش کار کنم. به قول خودش به عنوان hobby و برای اینکه حوصله‌ام سر نرود این کار را به من داده بود. هر روز که جلوتر می‌رفتم مطالب جدیدتری می‌آموختم و جالب اینکه مطالب سکرتی را که در اینترنت نیافته بودم در کتابهای خود کارخانه یافتم. پس از حدود سه ماه توانستم نقشه‌ها را تفسیر کنم. خیلی خوشحال بودم و انتظار داشتم استقبال گسترده‌ای از کارم شود ولی مدیرم به نوعی نادیده‌اش گرفتند. با این حال من روز به روز مشتاقتر می‌شدم و جلوتر می‌رفتم. از زمان ورود تا زمان خروج کار می‌کردم و لذت می‌بردم. می توانم بگویم در آن زمان کارم تنها دلبستگی من به این دنیا به شمار می‌آمد. همان روزها کار تئوری را تمام کرده بودم و مقدمات کار عددی را شروع می‌کردم. شنبه صبح پس از این که کار روزانه را شروع کردم مدیر مهندسی آمد سراغم و گفت که مسئله‌ای را باید با من در میان بگذارد. فکر کردم در مورد یکی از پروژه‌ها می‌خواهد صحبت کند. پس از کمی من و من گفت که قرار داد من تمدید نشده و من همین حالا می‌توانم به خانه برگردم. شوکه شده بودم. سعی می‌کردم جلوی گریه‌ام را بگیرم ولی نمی‌توانستم. دلایلش را پرسیدم. هر دفعه چیزی می‌گفت.
1- به عنوان زن نمی‌توانیم به ماموریت بفرستیم چون در این صورت باید دو تا اتاق رزرو کنیم.
2- با پایت نمی‌توانی بلبرینگ در آوری. (بعد از کمی کنکاش به این نتیجه رسیدیم که تا آن زمان کسی بلبرینگ را با پایش بیرون نیاورده.)
3- کارهایت برای کارخانه گران تمام می‌شوند. کامپیوتر سرعت بالا نیاز خواهی داشت و بعد از مدتی هم هوس می‌کنی کارهایت را تست کنی. (تا آن زمان من با یک کامپیوتر پنتیوم 2 کار می‌کردم در حالی که کارمند آرشیومان پنتیوم 4 داشت و من برای اینکه نرم افزارم را نصب می‌کردم باید با مقدار متنابهی التماس و گردن کج کردن کامپیوتر نقشه‌کشمان را برای ساعتی چند به عاریه می‌گرفتم.)
4- بعد از مدتی کار در این محیط دیوانه می‌شوی.
5- کارخانه باید تعدیل نیرو کند. (به همراه من چند پسر فوق دیپلم استخدام شده بودند که 1 ششم من کار نمی‌کردند و صرفاً 40 هزار تومان کمتر از من حقوق دریافت می‌کردند.)
6- زن و بچه نداری بنابراین مشکل مالی نخواهی داشت.
7- پسر عموی ایشان قبل از انقلاب کمی سرتق بازی درآورده بود مثل من و شاه هم حواله داده بودش به دیار عدم در حالیکه خود ایشان با کمی محافظه کاری حالا داشت کیف دنیا را می‌کرد. (نمی دانم زندگی این شکلی چه کیفی داشت.)
8- ما در مملکتی زندگی می‌کنیم که رهبر (مدیر کل کشور) می‌تواند تمام رشته‌هایی را که مجلسیان ششم بافته بودند رو در آنی پنبه کند. بنابراین من یک بچه زپرتی حق اعتراض به مافوقم را ندارم.
9- چون مرزهای تجاری بسته هستند و رقیبی در داخل ایران وجود ندارد بنابراین ما هر چه بسازیم مشتری مجبور است ابتیاع نماید. نیازی به هزینه بیشتر و تولید محصول بهتر نداریم. (این معقول‌ترین دلیلش بود.)


***: مدیر قسمت مهندسی کارخانه از خانواده‌ای بود بسیار اصيل و تحصیل کرده و بلاد خارجه رفته و بسیار معروف تبریز بودند.

سخنانش قانعم نکرد. منتظر شدم معاون فنی از فرنگستان برگردد. (گرفتن کامپیوتر برای من هزینه بر بود ولی سفر به بلاد فرنگ نه.)
بعد از دو هفته برگشتند. به حضورشان شرفیاب شدم. اول کمی برایم کلی بافی کرد به رسم آخوندها. سخنانی که نه ته دارند نه سر ولی زیبا هستند. پس از اینکه کمی پیچاندمش به حرف آمد. دلایل ایشان به قرار زیر بودند:
1- به ایشان بی‌توجهی کرده و چند بار به ایشان سلام نکرده بودم.
2- وقتی در بیمارستان بستری بودند به عیادت ایشان نرفته بودم. (من تنها فردی بودم که از مریضی ایشان خوشحال نشده و در ضمن به عیادتشان هم نرفته بودم.)
3- آدم اجتماعی نبودم. (فردی آکادمیک بودم.)
4- کارهایم را بصورت مستقیم به ایشان ارائه نداده بودم. (سلسله مراتب عبارت بود از: کارشناس(من) - سرپرست- مدیر واحد- معاون کارخانه(ایشان). در جواب اعتراض من که باید سلسله مراتب رعایت می شد گفتند که اینجا ایران است نه اروپا.)
5- چون ایشان خودشان من را استخدام کرده بودند بنابراین اکنون هم بدون اینکه نیازی به توضیح باشد من را اخراج کرده‌اند.
6- چند ماه پیش هوس راه‌اندازی کارهای طراحی را داشتند ولی حالا منصرف شده‌اند.
7- در یکی از مهمانیهای شام سر میز ایشان غذا نخورده بودم. (من بلاخره نفهمیدم تا چه حد باید با آقایان صمیمی باشم در این مملکت کج دار و مریز)
8- برای مجلس ختم برادر خانم ایشان شرفیاب نشده بودم.


پس از بازگشت نامه‌ای نوشتم تلخ برای مدیر کل. اعتراض کردم. نه برای این که برگردم. برای این که باید حرفم را می‌زدم. برایش نوشتم آنقدر پوست کلفت هستم که جایی برای خودم در این دنیای بزرگ دست و پا کنم.
تقریباً همه کارگرها و کارمندها طرف من بودند. همه یک عقیده واحد داشتند و اینکه مدیر از ترسش من را کنار گذاشت. بعدها شنیدم معاون گرامی برای این کارش مواخذه شده و خودش هم از کرده‌اش نادم است.
من مدت دو هفته فقط گریه کردم. یک شب نشستم تمام اشعار "ترانه‌های کوچک تنهایی" شاملو را تایپ کردم. تنها دلیل بودنم منهدم شده بود. از طرفی احساس می‌کردم در تنازع بقاء شکست خورده‌ام. من به اندازه کافی واقع‌گرا نبودم. باید سعی می‌کردم دلیل تازه‌تری پیدا کنم. ماندگارتر. باید یاد می گرفتم با سیاست بیشتری عمل کنم. نسبت به دو سال پیش مهندس بهتری نشده‌ام. تنبل‌تر شده‌ام و کمتر از آن زمان کار می‌کنم. در عوض حالا هر صبح به مدیرم سلام می‌کنم.


مریم
¤ نوشته شده در ساعت 19:55 توسط عضو ارشد کاخ سفید
پيام هاي ديگران ( بايگاني شده )( بايگاني شده )

جمعه، 30 اردىبهشت، 1384
بی بی سی جان

بی بی سی فارسی قضيه رشوه گيری يک نماينده مجلس بريتانيا از صدام حسين را با سکوت برگذار کرده است. اين در حالی است که سی ان ان سر اين قضيه خيلی سرو صدا راه انداخته بود. در بخش انگليسی بی بی سی اما مشروح اين قضيه آمده است.

http://news.bbc.co.uk/1/hi/uk_politics/4553601.stm

مهدی
¤ نوشته شده در ساعت 0:20 توسط عضو ارشد کاخ سفید
پيام هاي ديگران ( بايگاني شده )( بايگاني شده )

پنجشنبه، 29 اردىبهشت، 1384
آبرو می رود ای ابر خطا پوش ببار

از مواهب گوگل يکی هم http://www.scholar.google.com می باشد که به راحتی مقالات مربوط به يک موضوع خاص را می توان با استفاده از آن پيدا کرد.

از مواهب جانبی اين ابزار، پی بردن به تعداد ارجاع به مقالات نوشته شده توسط هر شخص می باشد.

به عنوان نمونه اگر نام moin را تايپ کنيد خواهيد ديد که به يکی از مقالاتی که اين استاد ايرانی دانشکده مکانيک دانشگاه استنفورد در آن نويسنده همکار بوده ۶۵۹ ارجاع شده و به يک مقاله که اين شخص نويسنده اول آن بوده ۱۹۳ ارجاع داده شده است.

در مقابل برخی افراد که گاها نابغه و پدر يا پدر بزرگ علم رباتيک حساب می شوند کارنامه ضعيفی از خود نشان می دهند:آقای z با سه ارجاع و آقای m نيز همين تعداد.

البته بحثی نيست که در دانشگاههای آمريکايی سرمايه گذاری بيشتر می شود و پروژه های بيشتری وجود دارد و دانشجويان تحصيلات تکميلی با آرامش خاطر بيشتری می توانند کارهای بزرگتری انجام دهند لذا استادها کارهای با ارزشتری توليد می کنند.

نکته اين است که بزرگنمايی های بی مورد باعث خطای ديد سياستگذاران و درنتيجه زمين خوردنهای بعدی می شود.

حاج مهدی


¤ نوشته شده در ساعت 21:58 توسط عضو ارشد کاخ سفید
پيام هاي ديگران ( بايگاني شده )( بايگاني شده )

دوشنبه، 26 اردىبهشت، 1384
مهريه

تازه‌گی‌ها قراره مجلس قانونی رو برای محدود کردن میزان مهریه تصویب کنه. از این نظر که جمهوری اسلامی حتی در زندگی خصوصی مردم هم دخالت می‌کنه قبلاً هم خیلی چیزها دیده بودیم. حکومتی که اصولاً ایده‌ال‌هاش با فردیت آدمها در تضاده و با اینکه سالهاست شعار مردم سالاری رو می‌ده ولی در نفس ماجرا نمی‌تونه اعتقادی به این مضمون داشته باشه. بر همین اساس مجلس هفتم برای برداشتن موانع ازدواج جوانان طرح اخیر رو مطرح کرده. و جالب اینجاست که طرح تصویب نشده مردم راه دور زدنش را هم پیدا کرده‌اند به این صورت که ملک و املاک جایگزین پول نقد خواهد شد. به این طریق مشکل کاهش ارزش مهریه به دلیل تورم هم حل می‌شه. این وسط صرفاً اوضاع آقایانی که قرار است ازدواج کنند بدتر می‌شه چون نقد جایگزین نسیه می‌شه.
اینکه این قانون می‌تونه کمکی برای کاهش چشمگیر طلاق باشه یا نه جای بحث دارد. ولی دید مجلس‌نشینان ما نشان می‌دهد که این افراد صرفاٌ حلقه آخر هر واقعه‌ای را می‌بینند و به جای اینکه به علت‌ها توجه کنند به معلول‌ها اهمیت می‌دهند. این که چه عاملی مسئله مهریه را در جامعه به این صورت حاد در آورده را نمی‌بینند و در عوض با اعمال یک سری محدودیت‌های ساختگی سعی در کنترل اوضاع دارند. (مانند تمامی تصمیم‌های مقطعی شان)
من با این دید که مهریه یک هدیه از طرف داماد به عروس است کاملاً مخالفم. این افراد که اغلب از دید مذهبی سعی در ماست مالی دادن هر امری دارند می‌خواهند با عوض کردن صورت مسئله آن را حل کنند. هر آدم نیمه عاقلی هم می‌تواند فرق بین شرط قانونی ضمن قرارداد و کادو را بفهمد. اولاً فردی نمی‌تواند فرد دیگری را مجبور به دادن کادو کند. ثانیاً در عرف نوع و ارزش هدیه از طرف اهدا کننده مشخص می‌شود نه اهدا شونده. البته در این میان فرد اهدا کننده می‌تواند به صلاح دید خود نظر اهدا شونده را داشته باشد. و نهایتاً اینکه برای اغلب افراد طبقات متوسط و حتی نیمه مرفه هدیه اعم از اقلامی همچون یک دسته گل، یک جلد کتاب، .. و نهایتاً جواهرات خواهد بود. بنابراین هدیه بودن مهریه کاملاً منتفی است.
ولی اینکه چرا در عمل مهریه به صورت حاد در آمده بیشتر از آنکه ناشی از چشم و هم چشمی‌ها باشد، (البته این مسئله منتفی نیست ولی اینکه چرا مردم از این وسیله برای اثبات برتری خود استفاده می‌کنند جای تعمق دارد.) بیشتر ناشی از حس عدم اعتماد زنان و خانواده آن‌ها به آینده اقتصادی پیش روی آنها دارد. هر زن به راحتی می‌تواند در اطرافیان خود این مسئله را ببیند. و به نظر من یکی از دلایل عمده آنان برای داشتن جواهرت نه ناشی از حس زیبایی خواهی آنان بلکه بیشتر ناشی از این مسئله است که آنان وجود این ثروت را پشتوانه‌ای برای آینده نامعلوم خود می‌بینند. (برای زیبا شدن می‌توان از مطلا استفاده کرد که بعضی از آنها بدلیل استفاده از شیشه های رنگارنگ و داشتن طرح های بدیع زیباتر و به روزتر از طلا می‌باشند.) و نکته جالب اینکه بسیاری از زنان دور از چشم همسرانشان صندوقچه‌ای برای ذخیره داشته‌هایشان دارند. هر چند این مسئله ناراحت کننده به نظر می‌رسد ولی نمونه‌های موجود در اطرافیان انجام چنین عملی را غیرلازم نخواهد دانست. زنی کافی است بچه دار نشود. بعد از فوت همسرش (به شرط اینکه آقای همسر تا آن زمان تجدید فراش نکرده باشد) مقدار ناچیزی از ثروت مرد نصیب زن خواهد شد. در مورد طلاق اوضاع از این هم بدتر است. کافی است شوهر عاشق زن دیگری شود و بخواهد زنش را طلاق دهد. به سرعت باد زندگی زن از این رو به آن رو خواهد شد. این فرد نه تنها خانواده خود را از دست خواهد داد بلکه همه زندگی‌اش منهدم خواهد شد و مجبور است به خانه‌ی پدری برگردد و همه چیز را از اول و این بار با سن بالا و مهری بر پیشانی و دستی خالی آغاز کند. و بنابراین پر بی راه نیست که زنان بیشتر از مردان برای نگه داشتن زندگی خانوادگی تلاش می‌کنند و سایه هر زن دیگری را از صد متری نشانه می‌روند.
در چنین اوضاع و احوالی سایه نیم‌بندی غولی به نام مهریه می‌تواند مانعی باشد برای وقوع بعضی اتفاقات و آرامش خاطری باشد برای بسیاری از زنان. و تا زمانی که این احساس آرامش از منبع دیگری تامین نشود مهریه به حیات خود ادامه خواهد داد. تا زمانی که حق طلاق یک طرفه باشد و مردان بتوانند به تعداد دلخواه همسر اختیار کنند و با هر زنی چه به طریق رسمی (سیغه) و غیر رسمی ارتباط داشته باشند در حالی که حق مشابه از زنان صلب شده باشد، مهریه وجود خواهد داشت. مسئله اساسی اینجاست که در هر جامعه‌ای تا زمانی که مردم نتوانند به صورت رسمی به حقوق خود برسند همیشه به صورت انفرادی دست به عمل خواهند زد و خود قوانین موضعی خواهند نوشت. در چنین اوضاع و احوالی است که مردم به شخصه کار پلیس، قانون گذار و قاضی را انجام خواهند داد و عجب نیست که هر روز در روزنامه‌ها می‌توان خبری از همسر کشی یافت.
بنابراین مجلس‌نشینان عزیز بجای تعیین عدد و رقم برای افراد بهتر است به مسئله بصورت کلی نگاه کنند و تمام زنجیره‌های یک سیستم را پیش رو داشته باشند نه نتایج جانبی آن را.
مریم
¤ نوشته شده در ساعت 19:57 توسط عضو ارشد کاخ سفید
پيام هاي ديگران ( بايگاني شده )( بايگاني شده )

دوشنبه، 26 اردىبهشت، 1384
کار1

دوران دانشجویی تصوری که از کار خصوصی داشتیم چیزی بود شبیه مراکز خبری غرب. این استدلال رو داشتم که در نبود ساختار فسیل دولتی می‌توان یک رابطه دو طرفه بین کارفرما و کارگر (و کارمند) ایجاد کرد که منتهی به سود دو طرفه می‌شود. همین مساله من رو مشتاق کار در مراکز خصوصی کرد.
آخرهای دوره فوق‌لیسانس بودم که به واسطه یکی از دوستان و تمایل خودم به یک شرکت پیمانکاری معرفی شدم. کار اصلی شرکت در شهرستانها بود و دفتر مرکزیش تهران. زیاد از خوابگاه دور نبود و با یک اتوبوس در عرض کمتر از 40 دقیقه به مقصد می‌رسیدم. روزی که رفتم برای مصاحبه، مدیر شرکت من رو به حضور پذیرفت و مانند یک جنتلمن همه چیز رو بطور واضح برام توضیح داد. همون روز فهمیدم که این شرکت نمیتونه به درد من بخوره. کار کاملا عملی بود و 5 روز هفته باید در ماموریت می‌بودم با این حال تا زمانی که تزم رو تموم می‌کردم می‌تونستم روش به عنوان یک کار جانبی نگاه کنم. حدود 1 ماه اول کاملا بیکار بودم و به بقیه کارمندها کمک می‌کردم. بزرگترین کارم در آوردن لیست قطعات مصرفی بود. بعد از یک ماه اتاقم به دفتر فنی شرکت تغییر کرد و اونجا با 2 مهندس دیگه هم اتاق شدم. وظیفه‌ام این بود که asbuilt کارها رو تو ACAD بکشم و تعدیلها رو کامپیوتریش کردم. به عنوان شروع بد نبود و برای من دوره‌ای بود که با کامپیوتر راحتتر کار کنم. ولی مهمتر از تجربیات فنی (که ناچیز بودن) دیدن محیط کار بصورت واقعی برام جالب بود. این رو بگم که اعضای اصلی شرکت همگی چپ بودند و روز اولی که من رفته بودم شرکت در مورد مرگ صفر قهرمانی صحبت میکردن. *! یک شرکت نیمه فامیلی بود و مدیر عامل شرکت از اعضای خانواده‌اش به عنوان همکار استفاده می‌کرد. در اصل بانی شرکت دو نفر مهندس بودند با دو تیپ کاملاً متفاوت. مهندس ن. که از خانواده‌ای فقیر و حاشیه‌نشین بود مدیریت شرکت را برعهده داشت و آقای مهندس ح که از خانواده‌ای تحصیل کرده بود و تحصیلات بالاتری داشت، صرفاً کارهای جانبی را انجام می‌داد و اصولاً خودشان را به نوعی از کارهای شرکت کنار کشیده بودند. هفته‌های اول برام خیلی جالب بود که اعضای شرکت در عین داشتن روابط خانوادگی در کنار هم کار می‌کنن ولی داد و بیدادهای هفته‌های بعد ذهنیتم رو عوض کرد. موقعی که کارها بر وفق مراد نبود، مدیر جنتلمن مذکور شروع میکرد به فحاشی و داد و بیداد. من که در اتاق مجاور مدیر بودم از ترس برخودم می‌لرزیدم. آقای م که یکی از اعضای سببی مدیر بود رسیدگی به کارها رو بر عهده داشت و بیشترین فحش‌ها رو دریافت میکرد با این حال بیشتر از همه دنبال منافع شخصی رئیس بود. در این میان بودند افرادی از شرکت که معترض بودند به اوضاع ولی قدرت اجرایی نداشتن. ظاهراً برای اینکه بتوانی یک پیمانکار موفق باشی باید سر همه رو کلاه بگذاری. از پیمانکار جزء تا کارگر روز مزد و در این میان شرکت ما به کارگرهای روز مزد که با حداقل حقوق کار می‌کردند هم رحم نمیکرد و حتی افراد معترض شرکت هم به مشکلات این افراد رسیدگی نمی‌کردند. البته همه این کارها باز هم مانع از این امر نمی‌شد که از انترناسیونالیزم کارگری صحبت نکنن. این اوضاع برقرار بود تا اینکه من فوقم رو گرفتم و تصمیم گرفتم کارم رو عوض کنم. چند ماه بعد از ترک شرکت مطلع شدم بعضی از کارمندهای بلند پایه شرکت رو ترک کردن و مدیر محترم حتی بدهی برادران خودش را تصفیه نکرده است.
میتونم بگم در شرکت *! بجای روابط حاکم بر دنیای بازار فقط رگه هایی از روابط فئودالیته رو مشاهده می‌کردم که در آن حتی ارزشهای دنیای فئودالی هم جعل شده بودند.

مريم
¤ نوشته شده در ساعت 19:50 توسط عضو ارشد کاخ سفید
پيام هاي ديگران ( بايگاني شده )( بايگاني شده )

يكشنبه، 25 اردىبهشت، 1384
علی سرزعيم با چهار وبلاگ

علی سرزعيم چهار وبلاگ دارد به شرح زير:

http://philosocrate.persianblog.com

http://closemouth.persianblog.com

http://lifenote.persianblog.com

http://maashandishi.persianblog.com

علی از بچه هاييست که زياد می خواند - تا آنجا که می دانم به انگليسی و آلمانی تسلط دارد- و خوب و عميق فکر می کند علاوه بر اين از صحنه اجرا نيز دور نيست. بنابراين نوشته هايش خواندنی و آموزنده هست.

آدرسش را از وبلاگ حامد قدوسی (يک ليوان چای داغ) پيدا کردم و نشستم تمام مطالبش را خواندم و لذت بردم.

مطلبی در مورد پر افاده و کم کار بودن فارغ التحصيلان مدارس و دانشگاههای ((های کلاس)) نوشته و در جايی ياد گيری لغت را به عنوان پايه يادگيری زبانهای خارجی توصيه کرده است و .... البته مباحث اقتصادی و مديريتی اش نيز بسيار آموزنده هست.

خلاصه خواندن مطالبش را به همه توصيه می کنم. انشالله ما اگر خواستيم رئيس جمهور انتخاب کنيم مثل نسل گذشته دچار قحط الرجال نخواهيم بود.

خلاصه از ويژوال عزيز درخواست می کنيم حداقل http://maashandishi.persianblog.com را در لينکستانمان قرار دهد تا بازديد کننده های فراوان! سايت ما از سايت ايشان هم بازديد نمايند.

(اگر خواستی لينکستان را آپديت کنی بد نيست وبلاگ عباس معروفی http://maroufi.malakut.org و نيک آهنگ کوثر http://www.nikahang.blogspot.com را نيز به جمع اضافه کن - اينجانب قول می دهم تا آخر اين ماه اچی تی ام ال و اينجور چيزها را ياد بگيرم)

مهدی
¤ نوشته شده در ساعت 8:33 توسط عضو ارشد کاخ سفید
پيام هاي ديگران ( بايگاني شده )( بايگاني شده )

شنبه، 24 اردىبهشت، 1384
کانديداهای رياست جمهوری!

از خبرگزاری مهر

گزارش تصویری / آخرین روز ثبت نام نهمین دوره انتخابات ریاست جمهوری -6
گزارش تصویری / آخرین روز ثبت نام نهمین دوره انتخابات ریاست جمهوری -5
گزارش تصویری / آخرین روز ثبت نام نهمین دوره انتخابات ریاست جمهوری -4
گزارش تصویری / آخرین روز ثبت نام نهمین دوره انتخابات ریاست جمهوری -3
گزارش تصویری / آخرین روز ثبت نام نهمین دوره انتخابات ریاست جمهوری -2
گزارش تصویری / آخرین روز ثبت نام نهمین دوره انتخابات ریاست جمهوری -1
گزارش تصویری / چهارمین روز ثبت نام نهمین دوره انتخابات ریاست جمهوری -10
گزارش تصویری / چهارمین روز ثبت نام نهمین دوره انتخابات ریاست جمهوری -9
گزارش تصویری / چهارمین روز ثبت نام نهمین دوره انتخابات ریاست جمهوری -8
گزارش تصویری / چهارمین روز ثبت نام نهمین دوره انتخابات ریاست جمهوری -7
گزارش تصویری / چهارمین روز ثبت نام نهمین دوره انتخابات ریاست جمهوری -6
گزارش تصویری / چهارمین روز ثبت نام نهمین دوره انتخابات ریاست جمهوری -5
گزارش تصویری / چهارمین روز ثبت نام نهمین دوره انتخابات ریاست جمهوری -4
گزارش تصویری / چهارمین روز ثبت نام نهمین دوره انتخابات ریاست جمهوری -3
گزارش تصویری / چهارمین روز ثبت نام نهمین دوره انتخابات ریاست جمهوری -2
گزارش تصویری / چهارمین روز ثبت نام نهمین دوره انتخابات ریاست جمهوری -1
گزارش تصویری / سومین روز ثبت نام انتخابات ریاست جمهوری -2
گزارش تصویری / سومین روز ثبت نام انتخابات ریاست جمهوری -1
گزارش تصویری / دومین روز ثبت نام انتخابات ریاست جمهوری -4
گزارش تصویری / دومین روز ثبت نام انتخابات ریاست جمهوری -3
گزارش تصویری / دومین روز ثبت نام انتخابات ریاست جمهوری -2
گزارش تصویری / دومین روز ثبت نام انتخابات ریاست جمهوری -1
گزارش تصویری / اولین روز ثبت نام انتخابات ریاست جمهوری -3
گزارش تصویری / اولین روز ثبت نام انتخابات ریاست جمهوری -2
گزارش تصویری / اولین روز ثبت نام انتخابات ریاست جمهوری -1

مجيد
¤ نوشته شده در ساعت 23:8 توسط عضو ارشد کاخ سفید
پيام هاي ديگران ( بايگاني شده )( بايگاني شده )

پنجشنبه، 22 اردىبهشت، 1384
نصايحی از بيل گيتس
سخنان گهر بار بيل
هفت اصل مهم كه دانش آموزان در دبيرستان فرا نمي گيرند::
۱. اصل اول:
در زندگي همه چيز عادلانه نيست بهتر است با اين حقيقت كنار بيائيد.
۲. اصل دوم:
دنيا براي عزت نفس شما اهميتي قائل نيست در اين دنيا از شما انتظار ميرود كه قبل از آنكه نسبت به خودتان احساس خوبي داشته باشيد كار مثبتي انجام دهيد.
۳. اصل سوم:
پس از فارغ التحصيل شدن از دبيرستان و استخدام شدن كسي به شما رقم فوق العاده زيادي پرداخت نخواهد كرد بهمين ترتيب قبل از آنكه بتوانيد به مقام معاون ارشد با خودرو مجهز و تلفن همراه برسيد بايد براي اين مقام و مزايايش زحمت بكشيد.
۴. اصل چهارم:
اگر فكر ميكنيد آموزگارتان سخت گير است سخت در اشتباه هستيد، پس از استخدام شدن متوجه خواهيد شد كه رييس شما خيلي سخت گيرتر از آموزگارتان است چون امنيت شغلي آموزگاران را ندارد.
۵. اصل پنجم:
آشپزي در رستورانها با غرور و شان شما تضاد ندارد پدر بزرگهاي ما براي اين كار اصطلاح ديگري داشتند از نظر آنها اين كار"يك فرصت" بود.
۶. اصل ششم:
اگر در كارتان موفق نيستيد والدين خود را ملامت نكنيد از ناليدن دست بكشيد و از اشتباهات خود درس بگيريد.
۷. اصل هفتم:
قبل از آنكه شما متولد بشويد والدين شما هم جوانان پر شوري بودند و بقدريكه اكنون به نظر شما ميرسد، ملال آور نبودند..

متن انگليسی: http://jmm.aaa.net.au/articles/8608.htm#top
ترجمه (خودم ترجمه نکرده‌ام):http://forum.persiantools.com/showthread.php?t=8821

(با تشکر از مهدی که آدرس متن اصلی رو داد)
مجيد
¤ نوشته شده در ساعت 1:46 توسط عضو ارشد کاخ سفید
پيام هاي ديگران ( بايگاني شده )( بايگاني شده )

جمعه، 16 اردىبهشت، 1384
معدنچی ها به پيش

به قرار معلوم مهندسی معدن از شغلهای بسيار نان و آبدار در اين مملکت اخير می باشد. خلاصه گفتم که بعضی ها حواسشان جمع باشد و خوب درس بخوانند و زبانشان را تقويت کنند.

حاج مهدی
¤ نوشته شده در ساعت 4:2 توسط عضو ارشد کاخ سفید
پيام هاي ديگران ( بايگاني شده )( بايگاني شده )

چهارشنبه، 14 اردىبهشت، 1384
قرص ضد حاملگی

روزی در کتابهای تاريخ خواهند نوشت:

... و در قرن بيستم بشر <قرص> را جايگزين <جنگيدن> کرد.

حاج مهدی
¤ نوشته شده در ساعت 6:42 توسط عضو ارشد کاخ سفید
پيام هاي ديگران ( بايگاني شده )( بايگاني شده )

شنبه، 10 اردىبهشت، 1384
سخنان گهر بار!

يک سايت خيلی توپ برای سخنان گهربار! پيدا کرده ام.

http://www.zaadz.com/quotes/authors

از آدرس بالا می توان به فهرست اين سايت بر حسب نويسنده دسترسی پيدا کرد.

البته فهرست موضوعی هم دارد که به نظر من ضعيف است.

از اين سايت سخنان جالبی از چرچيل پيدا کردم که اينجا می آورم:

اين آقای چرچيل برنده جايزه نوبل ادبيات در سال ۱۹۵۳ شده است. http://almaz.com/nobel/literature/1953a.html

I am always ready to learn, although I do not always like being taught

من هميشه آماده ام که چيز ياد بگيرم اگرچه معمولا خوشم نمی آيد کسی چيزی به من ياد بدهد.

Mr. Attlee is a very modest man. Indeed, he has a lot to be modest about

آقای اتلی مرد بسيار فروتنی هست. درحقيقت او خصوصيات بسياری دارد که بايد به دليل آنها فروتن و بی غرور باشد.

(کلمنت اتلی نخست وزير چپگرا از حزب کارگر بود که در دوران او سياست دولتی سازی صنايع در انگلستان دنبال می شد.)

"Never give up. Never, never give up!. We shall go on to the end"

هيج وقت تسليم نشو. هيچ وقت و هيچ وقت وقت تسليم نشو- ما بايد تا آخر ادامه بدهيم.

"I have nothing to offer but blood, toil, tears and sweat"

from First Statement as Prime Minister, House of Commons, May 13, 1940

من هيچ چيزی جز خونم، استقامتم، اشکهايم و عرقم ندارم که تقديم کنم.

To improve is to change; to be perfect is to change often

تغيير کردن بهبود يافتن هست. کامل بودن به معنی تغيير مکرر است.

. "The empires of the future are empires of the mind"

امپراطوريهای آينده امپراطوريهای مغز خواهند بود.

"Mountaintops inspire leaders but valleys mature them."

قله کوهها الهام بخش رهبرانند، اما دره ها آنها را به بلوغ می رسانند.

"All the great things are simple"

تمام چيزهای باشکوه ساده هستند.

Responsibility is the price of greatness

مسوليت پذيری، هزينه کرامت است.

اين سخن آخری مخصوصا برای بسياری از افرادی که قدرت خود را در پاسخ ندادن به انتظارات ديگران ارزيابی می کنند جالب توجه خواهد بود.

حاج مهدی
¤ نوشته شده در ساعت 10:54 توسط عضو ارشد کاخ سفید
پيام هاي ديگران ( بايگاني شده )( بايگاني شده )

پنجشنبه، 1 اردىبهشت، 1384
ماجرای قوميتگرايي اورميه ای:

زمانی که دانشجوی ليسانس بودم، گروهی از همدوره ايهای اروميه ای (من به عمد اروميه را با املای اورميه می نويسم.) که عموما دانشجوی مهندسی متالورژی يا مهندسی صنايع بودند، در نهاد رياست جمهوری کار پيدا کرده بودند. اينان وانمود می کردند که مشغول تحقيقات صنعتی می باشند.
همزمان با اين ماجرا در بين اورميه ای ها جلسات فرهنگی سازماندهی می شد (اسم من هم از آنجا که شناسنامه ام از آذربايجان غربی صادر شده بود در ليست دعوتشان قرار داشت) و در اين جلسات از جمله مبحث قوميت آذری در راستاي مليت ايرانی تبليغ می شد. از مواضع جنبی اينان ضديتشان با کردها و ارمنی ها بود.
آن مواقع من چنين بحثهايی را خيلی مسخره می دانستم و با اخلاق تندی که آن مواقع داشتم عموما شرکت کنندگان در اين مباحث را مسخره می کردم. دليلم هم کم اعتقاديم به مرزهای ايجاد شده توسط ارتشها و سياستمداران و فريلداخچيها و /... بود. از سوی ديگر دوستان با مرامی از کردها، فارسها و ارمنيها داشتم و مواضع افراطی اين افراد را نسبت به کردها و ارمنيها نمی توانستم تحمل کنم.
پيدا شدن نامه اخير آقای ابطحی و افتضاحی که به بار آورد باعث شد که به گونه ای جديد به اين فعاليتهای فرهنگی نگاه کنم.
به هر حال از آنجا که آپولويي که از نجف آباد هوا شود نه تنها فضانوردی به ماه نمی تواند ببرد، بلکه جايي در حوالی فلاورجان کشته به جا می گذارد، البته بجث بی مغز قوميت و مليت نيز نتوانست عمقی در بين دانشجويان جدی دانشگاه ما پديد آورد. تنها سودش همان درآمد سرکرده های اين جوانان خوشفکر؟ بود که صرف سينما رفتن و پيتزا خوردن و کت وشلوار خريدن شد. از جنب جلسات فرهنگی کسانی يار زندگی پيدا کردند اينهم يکی ديگر از فوايد اين کار می تواند محسوب شود برخی ديگر نيز سازماندهی و سخنرانی و ديگر مهارتها را ياد گرفتند و تمرين کردند.
مضرات اين کار هم اين بود که عده کثيری از اين فعالين از درس و مشق و زندگی باز ماندند و به جای اينکه وقت خود را صرف تفريح يا کار کنند در جلساتی که البته درس زندگی نمی داد هدر دادند.
اين داستان ما و جلسات فرهنگی هموطنانمان بود.

مهدی
¤ نوشته شده در ساعت 13:28 توسط عضو ارشد کاخ سفید
پيام هاي ديگران ( بايگاني شده )( بايگاني شده )

پنجشنبه، 1 اردىبهشت، 1384
مهندسهای جهان آرتيست شويد!

مهندسان جوان عموماً از اينکه روسايشان به اندازه کافی از امور مهندسی آگاه نيستند شاکی هستند. چند وقت قبل کتاب we reach the moon

http://s1.amazon.com/exec/varzea/ts/exchange-glance/Y03Y0450962Y3136089/ref=a_ob_xs_usr/ref=a_ob_xs_b/103-0508362-9010253

را می خواندم. نکته ای که برای من بسيار جالب توجه بود اين بود که مدير کل ناساJames E. Webb از سال 1961 تا 1968 يک حقوقدان بود: (يعنی تقريباً از اوايل شروع برنامه فضايي آمريکا تا مهمترين بخش آن اجرای برنامة آپولو –اسپوتنيک 1 روسی در سال 1957 و آپولو 11 در سال 1969 اجرا شدند).



به عقيده من به جای اينکه از همه انتظار داشته باشيم آنقدر تجربه و هوش داشته باشند تا تمام جزئيات کار ما را بفهمند، بهتر است سعی کنيم مطالب خود را به گونه ای همه فهم به ديگران عرضه کنيم.

هنر تبليغ و معرفی مناسب کار خود از مهارتهای مهم يک مهندس حساب می شود و در کارايي او به اندازه توانايي او در حل مسايل پيچيده اهميت دارد.



جوامع مهندسی نيز لازم است با تبليغات مناسب اهميت کار خود را به بخشهای ديگر جامعه ياد آور شوند. به عنوان مثال در دانشکده چوب و کاغذ دانشگاه ما يکی از شرکتهای سازنده ماشينهای کاغذ سازی و چاپ، محصول خود را با هواپيمای بوينگ 747 از نظر تعداد کامپيوتر (پيچيدگی فنی) ، ابعاد و تعداد افرادی که از محصول آن بهره مند می شوند مقايسه کرده است. به نظر می رسد برخی از صنايع که کمتر مورد توجه سياستمداران هستند (مانند صنايع نساجی، صنايع شيمياي، صنايع داروسازی و ماشين سازی در مقايسه با صنعت سکسی خودرو) بهتر است اندکی در زمينه تبليغ اهميت خود برای جامعه سرمايه گذاری کنند.



در لينکهای زير مطالب به درد بخوری راجع به جيمز وب پيدا می شود:

http://www.hq.nasa.gov/office/pao/History/Biographies/webb.html

http://www.medaloffreedom.com/JamesWebb.htm



مهدی


¤ نوشته شده در ساعت 1:49 توسط عضو ارشد کاخ سفید
پيام هاي ديگران ( بايگاني شده )( بايگاني شده )

فروردين 1384

سه شنبه، 30 فروردين، 1384
حرف امروز

اول:‌ به پرشين بلاگ که می آمدم اين را ديدم:

(( رهبر صلح جو و عدالت طلب کاتوليک های جهان درگذشت))

اين جمله آنقدر سوسول بود که ...ديگه نمی تونم ادامه بدم:

خلاصه مکش مرگ من، ای پرشين بلاگ

ساخت دستگاههای آزمايشگاهی (مانند کيتهای آزمايشگاه کنترل) با توجه به اينکه نمونه های خارجی آنها خيلی گران در می آيد، شايد توی ايران (با توجه به کثرت دانشکده های فنی) سود آور باشد. مشکل مهم اين کار مشتری دولتی است که رفتارش خطی نيست.

مهدی
¤ نوشته شده در ساعت 23:22 توسط عضو ارشد کاخ سفید
پيام هاي ديگران ( بايگاني شده )( بايگاني شده )

يكشنبه، 28 فروردين، 1384
قوانين و مقررات نيروی انتظامی

الان سايت قوانين و مقررات نيروی انتظامی را پيدا کردم که بخشهای قوانين و مقررات راهنمايی و رانندگی :

http://www.police.ir/Rules/Rules06-1.htm

و معافيت پزشکی

http://www.police.ir/vazifeh%20omomi/ghavanin/aeen%20pezeshki-menu.htm

از سايتهای بدرد بخور آن می باشد.

در اين مملکت اخير آدرس سايتهای مهم را به طريقه های گوناگون ( مثلا آگهی در تلوزيون و روزنامه، همچنين قرار دادن آدرس اينترنتی در اکثر نامه ها، فرمها و بروشورها )‌به اطلاع مردم می رسانند. اما من فکر می کنم در ايران بعضی از سايتهای به درد بخور به دليل اينکه تبليغ درست و حسابی نمی شوند زياد مورد استفاده واقع نمی شوند.

مهدی


¤ نوشته شده در ساعت 23:57 توسط عضو ارشد کاخ سفید
پيام هاي ديگران ( بايگاني شده )( بايگاني شده )

يكشنبه، 28 فروردين، 1384
وبستر

يکی از بهترين منابعی که من تا کنون برای زبان انگليسی پيدا کرده ام ديکشنری آن لاين وبستر-مريام هست که از طريق لينک زير قابل دسترسی می باشد:

http://www.merriam-webster.com

از خصوصيات مهم اين ديکشنری وجود تلفظهای لازم برای لغات هست (به صورت فنوتيک و صوت).

از صفحه ياد شده می توان علاوه بر ديکشنری از معادل ياب Thesaurus نيز می توان استفاده کرد.

اين امکان وجود دارد که با نصب نرم افزار مربوطه روی اينترنت اکسپلورر از اين ديکشنری در مرور صفحات اينترنتی استفاده کرد.

بخش قابل توجه ديگری نيز word of the day و word for the wise می باشد که اولی به توضيح يک لغت می پردازد و دومی نيز مقاله ای در مورد مناسبتهای تاريخی و لغتهای مربوط می باشد. بخش اخير علاوه بر متن به صورت صوتی نيز قابل دسترسی است.



مهدی


¤ نوشته شده در ساعت 0:4 توسط عضو ارشد کاخ سفید
پيام هاي ديگران ( بايگاني شده )( بايگاني شده )

دوشنبه، 15 فروردين، 1384

همين الان شنيدم که گوگل ۶۰ درصد پرشين‌بلاگ را خريده. به نظر به همين خاطر هست که چهارشنبه يادداشت گذاشتن و بازسازی وبلاگ تعطيل خواهد شد!
¤ نوشته شده در ساعت 15:20 توسط عضو ارشد کاخ سفید
پيام هاي ديگران ( بايگاني شده )( بايگاني شده )

دوشنبه، 8 فروردين، 1384
اعلان جالب

ديروز روی تير چراغ برق يک آگهی ديدم که يکی ‌ که دنبال هم خانه ای می گشت اينجوری خودشو معرفی کرده بود:

Me: Old, No Fun, Fabricator of Strange and absurd restrictions, wishes to complicate your existence and change the world!

.گفتم شما هم بدانيد



مهدی
¤ نوشته شده در ساعت 3:22 توسط عضو ارشد کاخ سفید
پيام هاي ديگران ( بايگاني شده )( بايگاني شده )

اسفند 1383

جمعه، 28 اسفند، 1383
جنبش جديد

فکر می کنم بهتر است شروع کنم همينجا به انگليسی وبلاگ نوشتن تا کمی هم انگليسی نوشتنم تقويت شود. به مجيد و مريم هم پيشنهاد می کنم انگليسی بنويسند و همچنين اشتباهات من رو گوشزد کنند.
¤ نوشته شده در ساعت 15:30 توسط عضو ارشد کاخ سفید
پيام هاي ديگران ( بايگاني شده )( بايگاني شده )

جمعه، 28 اسفند، 1383
به ما دروغ گفتند

به نظر می رسد نياز مردم ايران به پاک شدن ذهن ها از دروغها بسيار بيشتر از نيازشان به تراکتور و کمباين و ... باشد. در همين راستا شعر به ما دروغ گفتند از نصرت رحمانی به خاطرم می رسد.

مهدی

به ما دروغ گفتند

آری...غريب فريبی بود

بافندگان لاف نوشتند:

{خرابه های ری کنار تهران است}

خوانديم ــ گرچه تلخ فريبی نبود بيش.

در قلب های کوچک ما

درد شکنجه ها

با شيون غمين همان ترکه های خيس

فرياد می زدند:

ــ ويرانه های تهران کنار ری روييد!

آری فريب بود.تلخ فريبی

لافندگان به ياوه نوشتند:

ــ ((نان و پنير لذيذ است))

اما

يک عمر سق زديم

نان و پنير لذت نداشت!

ای کاسه های داغ تر از آش

هر واژه حلقه زنجير

هر جمله ميله ای

و هر کتاب زندان بود

شب ها و روزها

بيهوده سر به ميله ی هر جمله کوفتيم

از لای ميله ها

در انتظار گذشت زمان چشم دوختيم

خاموش سوختيم

خاموش

باری زمان گذشت و زنگ مدرسه ناليد.

لافندگان هرزه نوشتند:

ــ ((دين ترياک توده هاست

آيين برده هاست.))

ترياک توده ها

ترياک بود؛ همان ترياک

باور نمی کنيد

دارندگان دين

ترياکی اند؟

و...

ترياک خانه ها ز مساجد فزون ترند

باور نمی کنيد؟

لافندگان به خيره نوشتند:

ــ((مطرح نيست!

اين خشک کشتگاه تشنه ی خون است))

باريد اشک و خون

بر خاک دلمه بست.

از کشتگاه خشک

چيزی بجا نماند.

از ما گذشت

اما...فريب بود؛ تلخ فريبی!

فرياد می کشند هزاران سياه بخت:

ــ سعادت

هر چهارشنبه در اين شهر اطراق می کند.

فرياد می کشند:

ــ قلک هر طفل

بايد تهی شود

بايد تهی شود

خوشبختی مهمان شهر ماست

بيچاره کودکان!

خوشبختی؛ ای گدا

خوشبختی!ای حريص شکمباره!

بس نيست

آخر ؛ بگو...بگو...

از جان ملتم

از جان کودکان تو چه می خواهی؟

بس نيست؟

زنجير باف ها

بافنده لاف ها!

((نصرت رحمانی))

منبع:http://www.yekzendebegoor.persianblog.com






¤ نوشته شده در ساعت 15:27 توسط عضو ارشد کاخ سفید
پيام هاي ديگران ( بايگاني شده )( بايگاني شده )

جمعه، 28 اسفند، 1383
دانشجوها

زمانی دانشگاه تبريز که ساختمانهای اصلی اش هنوز آماده نشده بود ساختمانهايی را در اطراف ميدان ساعت تبريز در نزديکی مغازه کفاشی پدربزرگم اجاره کرده بود و پدربزرگ ما هم شاهد دانشگاه رفتن دانشجويان بود. لکن از درس خواندن اينها فقط شطرنج بازی کردنشان را ديده بود و آن زمانها می گفت:(( چند سال می آيند در دانشگاه شطرنج بازی می کنند و بعد هم می گويند مهندس شديم و دکتر شديم.))

حالا ملت ايران هم که اينقدر وبلاگ نويسی ما را می بينند پيش خودشان فکر خواهند کرد که مهدی صبح تا شب و شب تا صبح پای اينترنت هست و الکی ... شده .

مهدی
¤ نوشته شده در ساعت 15:3 توسط عضو ارشد کاخ سفید
پيام هاي ديگران ( بايگاني شده )( بايگاني شده )

جمعه، 28 اسفند، 1383
سالنامه روزنامه وزين شرق

روزنامه وزين شرق سالنامه اش را در اينترنت هم منتشر کرده است. البته اين مقالات اين سالنامه ارزشمند است و کسانی که در ايران هستند بهتر است نسخه ای از آن را بخرند تا هم در طول نوروز بدون نياز به کامپيوتر آن را مطالعه کنند و هم کمکی به اين روزنامه وزين شود.

امروز بخش اقتصادی اين سالنامه را می خواندم. مقاله ای ارزشمند در باره احمد توکلی دارد که به زندگی اين شخص پرداخته و ديدگاههای اقتصادی او را توضيح داده هست. توکلی چنان که بر می آيد آدم با هوشی هست ولی به نظر می آيد ((به عشق تئوری اقتصادی خود گرفتار شده است)).

در بخش ديگری از اين سالنامهhttp://www.sharghnewspaper.com/sal/html/spc10.htm#s201345

در مقاله ای پر از اشتباه به کارنامه پيکان پرداخته شده است و نويسنده با الفاظی مانند بورژووا- تحت حمايت دربار و... به جنگ احمد خيامی رفته (به لفظ خانواده خيامی و شرکتی که تاسيس کردند تاکيد داشته چنانچه گويي ثروتشان را از عهد نيکلا داشتند و در ايران دنبال جاپای سرمايه گذاری می گشتند يا عامل انگليس بودند و می خواستند برای يک کارخانه انگليسی جای پا پيدا در خاورميانه بازکنند- خير! احمد خيامی از شاگرد مکانيکی به ايران ناسيونال رسيد و برای انتخاب پيکان از بسياری از خودروسازیهای جهان بازديد کرده بود و نوکر انگليس نبود)و دو بار نيز تاکيد کرده است که پيکان قبل از ورود به ايران يازده سال توليد می شده است.

من قبلا تاريخچه پيکان را از سايتهای مختلف پی گيری کرده ام و ليکن آنچه که جميع اين سايتها* ::اذعان می دارند خودرويی با شکل و شمايل پيکان*** با نامهای هانتر و اروو و سانبيم و اونجر از اکتبر سال ۱۹۶۶ که پاييز۱۳۴۵ شمسی می شود پا به عرصه وجود گذاشتندکه دقيقا همان سالی می شود که به اعتراف نويسنده، خيامی کارخانه اش را راه اندازی کرده است.

بايد دانست که اين جماعتی که احمد خيامی را دزد و استعمارگر و بورژووا می دانستند پس از مصادره کارخانه احمد خيامی همان محصول را ۲۵ سال ليسيدند.

به عقيده من احمد خيامی جز برکت برای ايران چيزی نداشت و لکن ما اينگونه با او برخورد می کنيم در آخر هم خودمان متضرر می شويم. جای تعجب نيست که هوندا در ژاپن و فورد و ميکرو سافت در آمريکا بوجود می آيند.

مهدی

++...اما پيكان در سايه حمايت هايى كه از وجود بورژواهايى چون «خيامى» مى شد، توليد خود را آغاز كرد. فروش اقساطى هم شيوه اى بود كه باعث شد پيكان به سرعت توانست جاى خود را در بين ايرانى ها باز كند. نخستين قيمت ها از فروش پيكان ۷ تا ۱۰ هزار تومان و به تدريج با ۱۵ هزار تومان ثابت ماند. پيكان با دو مدل كارلوكس و دولوكس توليد شد و به تدريج شش مدل وانت، كار، جوانان، تاكسى، اتوماتيك و دولوكس به بازار آمد. اين تنوع موجب شد تا به تدريج طبقه كارمند دولت مشترى پر و پا قرص پيكان شوند.

*اين سايتها عموما از طرف شرکتها، يا کلکسيونرها يا فروشندگان قطعات يدکی خودرو (بازسازی خودرو های قديمی يکی از تفريحات علاقمندان کارهای صنعتی در اروپا و آمريکا هست) اداره می شود و من آنها را قابل اعتماد تر از حرفهای نويسنده ای که در ايران و دور از انگليس و احمد خيامی نشسته می دانم

http://www.histomobile.com/histomob/internet/257/histo02.htm

http://www.uniquecarsandparts.com.au/car_info_hillman.htm

http://www.motorbase.com/vehicle/by-id/751/

http://www.motorbase.com/vehicle/by-id/1114/

http://www.british-classic-cars.com/gbcc.htm



:: طراحی موتور خودرو پرهزينه هست و معمولا در چندين مدل از يک نوع موتور استفاده می شود لذا اين احتمال هست که موتور پيکان قديمی بوده باشد.-بايد توجه داشت که مشکل فعلی پيکان طراحی بدنه آن می باشد که باعث اتلاف بالای انرژی می شود - موتور پيکان با اندکی تغيير در پژو آر دی استفاده شده است و به عقيده من که چندين بار مسافتهای طولانی را با آر دی طی کرده ام اين استفاده موفقيت آميز بوده است. طراحی موتور پيکان به گونه ای هست که با ابزارهای ارزان قيمت قابل ساخت هست و اين موجب ارزان در آمدن پژو آردی نسبت به پژو ۴۰۵ می شود::

موخره:‌ من خودرو های ساخت گروه روتس و شرکايش را جستجو کردم و موتور ۱۷۲۵ سی سی را روی هيچ کدام از خودرو های قبل از ۱۹۶۶ نديدم. اين بدان معنی است که موتور پيکان نيز طرح سال ۱۹۶۶ بوده است.

*** من طراحی اتاق پيکان را يکی از بهترين طرحهای آن زمان می دانم که سازگاری بسياری با جامعه ايرانی داشت، سدان جمع و جور و آبرو داری که هم به درد مسافرت و تفريح می خورد، هم به درد سرکار رفتن و هم به درد مسافر کشی. ، اگر رنو ۵ و ژيان و آريا (رامبلر) و ... که البته در اروپا و آمريکا بسيار محبوبتر از پيکان در انگلستان بودند،‌ در ايران موفقيت پيکان را نداشتند به اين دليل هست که سازگاری کمتری با نيازهای جامعه ايرانی داشتند.

در اروپا يا آمريکا هزينه خريد خودرو (بدون هزينه سوخت و ماليات و بيمه) چيز قابل ملاحظه ای نيست و افراد به راحتی می توانند خودرو خود را عوض کنند و برای اکثريت (به جز آنان که به اصطلاح بيزينس پرسن هستند و همه جا بايد با کت و شلوار و کراوات ديده شوند) خودرو تشخص حساب نمی شود و بنابراين کسانی که هزينه سوخت برايشان مهم هست (مانند جوانان و دانشجويان) خودرو کوچک سوار می شوند(مانند تويوتا ترسل)، اهل تجمل خودرو اسپرت (مانند فورد ماستنگ) و اهل ورزش و تفريح و مسافرت خودرو استيشن (مانند نيسان پت فايندر و پاجرو) سوار می شوند.

نبوغ احمد خيامی در اين بود که بدون اينکه مقهور شهرت برخی از خودروها شود، توانست خودرويی انتخاب کند که هم هزينه کمتری برای جامعه ايران داشته و هم بيشترين سازگاری را با اين جامعه از خود نشان داده است. طوری که ترک کردن اين خودرو پس از حدود ۳۵ سال باز هم دشوار به نظر می رسد.
¤ نوشته شده در ساعت 14:56 توسط عضو ارشد کاخ سفید
پيام هاي ديگران ( بايگاني شده )( بايگاني شده )

دوشنبه، 24 اسفند، 1383
بی عنوان

و لکن من نگران نيروگاه هزار مگاواتی هستم.

مهدی
¤ نوشته شده در ساعت 10:40 توسط عضو ارشد کاخ سفید
پيام هاي ديگران ( بايگاني شده )( بايگاني شده )

يكشنبه، 9 اسفند، 1383
خوب و بد

ديروز به نقشه جهان نگاه می کردم که البته نقشه ای بود متعلق به قبل از فروپاشی شوروی. تقريبا همه کشورهای اطراف اين پديده بجز ژاپن و ترکیه در حال حاضر وضع اسفناکی دارند. آنگونه که من از تاریخ برداشت می کنم، حاکمان شوروی به دلیل ترس از فرو افتادن نظامشان در اثر جنگ متداول با همسایگان، خصوصا پس از جنگ جهانی دوم لایه ای از حکومتهای طرفدار خود را در اطراف شوروی ایجاد کردند. دخالتشان در امور داخلی کشورهای جنگ زده اروپای شرقی به نفع احزاب کمونیست و سپس کنترل کامل این احزاب (مانند آنچه در مورد چکسلواکی و مجارستان انجام شد) به عقیده من به دلیل ترس ایشان از برافتادن نظامشان بوده است که البته تبلیغات جهانی سازی کمونیسم هم با آن همراه بوده است. در ایران نیز اینان پس از جنگ جهانی دوم فعالیت بسیار شدیدی را جهت ایجاد یک حکومت حامی شوروی به عمل آوردند. اگر چه این فعالیتها عملاً به دلیل مخالفت سرمایه داری تق و لق ایران، مذهب قدرتمند حاکم، حکومت پادشاهی ضد کمونیسم و صد البته برنامه ریزیها و اقدامات و تبلیغات آمریکا (و بسیار ضعیفترو منفعت طلبانه تر از آن بریتانیا و فرانسه و آلمان) ناکام ماند، لکن ابزارهایی که روسها استفاده کردند وفرهنگ و ادبیاتی که برجای گذاشتند هنوزبه قوه خود باقی است ودر برخی موارد به دلیل سازگاری با روحیات سنتی ایرانیان و مذهب حاکم بر اکثریت جماعت ایران حتی تشدید هم شده است.
از مهمترین این موارد دشمنی با هرگونه داد و ستد (اگرچه طرفین معامله راضی و منتفع از معامله باشند) و سرمایه گذاری و مالکیت خصوصی می باشد.


البته لازم به ذکر است که ایده آل مارکسیستی "از هر کس به اندازه استعدادش و به هرکس به اندازه نیازش" بسیار پسندیده می باشد، لکن برای پیاده سازی چنین ساختاری در اجتماع، طبیعت انسان هنوز آماده نشده است. کسانی که چنین ادعایی دارند البته حق دارند گروهی از همکیشان خود را گرد هم آورند و سازمانی تشکیل دهند که راه خود را از سرمایه داری جدا کرده و مثلا گروهی از ایشان به کشاورزی مشغول شوند و گروهی به تولید علم و گروهی به ایجاد سرگرمی،وهرگونه که خواستند این جامعه را مدیریت کنند. آنان که در قرن گذشته علم مارکسیسم را در دست گرفتند، آنگاه که دیدند چنین سیستمی از تامین نیازکسان ناتوان است، انگشت اشاره را به سوی نسلی رفتند که بورژوایی تربیت شده بود، اعدامها و زندانهای سیاسی و انقلابات فرهنگی نیز نتوانست سلامت اجرا به چنین سیستمی بازگرداند که من آنرا غفلت اینان از طبیعت موجود بشری می دانم.

به هر حال تبليغات روسها در ایران بسيار شديد بود و در حالي که تبليغات آمريکایی ها در ایران بسيار محدود و سطحی بود، روسها ارتباط قدرتمندی با اقشار روشنفکر برقرار کرده بودند. یکی از موثرترین تکنیکهایشان هم قاطی کردن چیزهای خوب با تبلیغاتشان بود. در حالی که سرمایه داری ایران عملا در حوزه های فرهنگی فعالیت قابل توجهی نداشت، اینان با معرفی ظرفیتهای ادبیات و هنرهايی از قبیل تئاتر و موسیقی برای خود طرفدار جلب کردند. اینان با سازماندهی جوانان و زنان و آزاد سازی انرژی ایشان به قدرت بسیار بالایی در زمینه فرهنگی کشور دست پیدا کردند و از این راه ضربات جبران ناپذیری به کشور وارد ساختند.
پاکسازی اذهان از تفکرات ضد سرمایه داری یکی از چالشهای پیش روی طرفداران اصلاحات باید باشد. چنین پاکسازی علاوه براینکه زمینه ساز رشد اقتصادی و فرهنگی کشور خواهد بود، زمینه را برای ایجاد یک دولت قدرتمند (در اجرای اصلاحات) و دموکراتیک فراهم خواهد ساخت.
کسانی که سیستم موجود سرمایه داری را نمی پسندند، بهتر اینست که اصلاح را از خودشان شروع کنند. به عنوان مثال، اینکه کسی بدون اینکه زحمتی کشیده باشد، صرفا به خاطر اینکه فرزند فلان است ثروتی به ارث ببرد، از دیدگاه من به عنوان یکی از جنبه های منفی سرمایه داریست. در آمریکای سرمایه داری تا جایی که من می دانم پنجاه درصد ثروت شخص به عنوان مالیات به دولت –جامعه- می رسد. کسانی که دم از مارکسیسم می زنند بهتر است به جای اینکه از دیگران انتظار داشته باشند حاصل تلاششان را مجانی به جامعه عرضه کنند، بهتر است اگر با سرمایه داری مخالفند، بر خود سخت گرفته، ارث پدرشان را به فقرا ببخشند. متاسفانه من مارکسیستهای زیادی را می شناسم که دعواهای بیست ساله بر سر ارث پدری دارند.


مهدی
¤ نوشته شده در ساعت 4:23 توسط عضو ارشد کاخ سفید
پيام هاي ديگران ( بايگاني شده )( بايگاني شده )

جمعه، 7 اسفند، 1383
سخن گهر بار ناصر زرافشان

اين مطلب را از نامه دکتر ناصر زرافشان به فرخ نگهدار http://mag.gooya.com/politics/archives/024234.php

پيدا کردم که حرف خيلی درست و بجايی است خصوصا در مملکت نخيرستان

((...سرداران واقعي با فرمان دادن به سرداري نمي‌رسند، با بوجود آوردن و سازماندهي کردن سپاه خود به سرداري مي‌رسند. تخريب يا صرفا نقد سَلبي کار ديگران هنر نيست. ))

مهدی
¤ نوشته شده در ساعت 0:27 توسط عضو ارشد کاخ سفید
پيام هاي ديگران ( بايگاني شده )( بايگاني شده )

بهمن 1383

يكشنبه، 25 بهمن، 1383
آموزش و پرورش- هم استراتژی هم تاکتيک

يکی از وظايف مهم حکومت،‌ ايجاد زمينه های رشد نسلهای آينده می باشد که متاسفانه عموم دولتهای حاکم بر ايران،‌ بنا به دلايلی به خوبی از عهده اين کار برنيامده اند. قابل توجه است که ناتوانی حکومتها در آموزش و پرورش به از عوامل سرنگونی اين حکومتها نيز بوده است. اگر حکومت شاه قادر بود نسلی تربيت کند که به جای چشم داشتن به بيرون از مرزها به منافع بلند مدت خود توجه می داشت،‌ احتمالا سرنوشتش جور ديگری رقم می خورد.



به هر حال گذشته ها گذشته و بايد با تکيه بر منابع موجود، به دنبال اثر بخشترين کارها برای بهبود وضع اجتماعی کشور باشيم.



متاسفانه در حال حاضر به لحاظ کوته فکری حاکمان فعلی،‌ آموزش و پرورش رسمی از وضعيت مناسبی برخوردار نيست. (( با وجود اين بايد اعتراف کنم برخی از بزرگترين درسهای زندگی ام را از معلمانم (عموما معلمان زبان انگليسی،‌ هندسه و جبر و شيمی - و نه ادبيات فارسی و عربی و...) و از کتابهای بسيار با کيفيت علوم تجربی و فيزيک و شيمی گرفته ام:



برای پيش رفتن راهی جز گام برداشتن نيست،‌ گرچه نبايد انتظار داشته باشيم که تمام گامهايمان رو به جلو باشد. (نقل به مضمون از مقدمه شيمی دوم دبيرستان - تاليف دکتر منصور عابدينی)

چشم بينا و گوش شنوا داشته باشيم -ادبيات اول راهنمايی ؟-))

با وجود اين ابزارهای ديگری موجود می باشند که در صورت استفاده مناسب از آنها می توان به رشد فکری مناسب نسل آينده اميدوار بود. گسترش فرهنگ کتابخوانی بهترين وسيله برای رشد فکری نسل آينده است. کامپيوتر وسيله نسبتا ارزان قيمتی( با توجه به امکاناتش)‌ است که می تواند به رشد فکری کودکان،‌ نوجوانان و جوانان منجر شود. علوم تجربی جوان را با علم و انديشه آزاد آشنا و صميمی می کند و ...



يادگيری و استفاده از زبانهای بيگانه نيز به گسترش افق ديد جوانان ( مسوولان آينده کشور ) کمک می کند. چنين آدمهايی احتمالا مودبانه تر در مورد رئيس جمهور کشورهای بزرگ و دموکراتيک صحبت خواهند کرد.



اينترنت نيز امکان بزرگی است که با توجه به قدرت جستجوی آن می تواند اثرات ارزشمندی برای نسل آينده داشته باشد.



لذا بجای شعار دادن و کارهای بی مزه و سکسی بهتر است به امکاناتمان برای ساختن جامعه بهتر فکر کنيم و ارزش ابزارهايی را که در دست داريم بدانيم. بهتراست بجای اينکه کتابهايمان را در کاراژ خانه انبار کنيم، به بر و بچه های فاميل امانت بدهيم - يا به کتابخانه ای اهدا کنيم. اگر چند تا فيلم درست و حسابی داريم برای ديگران هم کپی کنيم،‌ اگر وبلاگ می نويسيم سعی کنيم حرف آموزنده داشته باشيم.



مهدی


¤ نوشته شده در ساعت 5:47 توسط عضو ارشد کاخ سفید
پيام هاي ديگران ( بايگاني شده )( بايگاني شده )

يكشنبه، 18 بهمن، 1383

كتابهاي رايگان فارسي
http://www.farsibooksonline.blogspot.com

کتاب‌های زيادی دارد که جالب‌اند.
¤ نوشته شده در ساعت 11:54 توسط عضو ارشد کاخ سفید
پيام هاي ديگران ( بايگاني شده )( بايگاني شده )

شنبه، 17 بهمن، 1383
نه خيرستان

يکی از چيزهایی که به نظر من در جامعه ايران موجب دردسر شده است، عدم تعريف دقيق جرم و غير جرم است که البته در تعامل دولت و ملت بيشتر به چشم می خورد (ياد حرف عمران صلاحی می افتم که به مامور وزارت اطلاعات گفته بود -لطفا محدوده دم خود را مشخص بفرماييد تا ما ديگر پا روی دم شما نگذاريم.) به هر حال اين مشکل در زمينه روابط بين مردم هم رواج دارد. آقای الف آقای ب متهم می داند زيرا که مثلا چندين سال پيش فلان حرف را زده است يا فلان کار را کرده و اکنون هم چون الف فکر می کند حق خود را نگرفته هنوز بر سر دعواست. در جريانهای سياسی هم همين دعواهای حل نشده را داريم. هنوز هم مشخص نيست آيا کسی که ۲۲ سال پيش از دست اندرکاران وزارت اطلاعات بوده مجرم هست يا نيست. (کسی مانند سازگارا و گنجی ...). وقتی هم چند نفر از استادان برتر اقتصاد مانند دکتر علينقی مشايخی (فارغ التحصيل دکتری ام آی تی‌- بنيانگذار دانشکده مديريت و اقتصاد دانشگاه صنعتی شريف)‌ در نامه ای به نقد سياستهای اقتصادی می پردازند از سايتی مانند گويا سخن بر می خيزد که {شما خودتان در اين مدت از دولتمردان جمهوری اسلامی بوده ايد و نبايد حرفی بزنيد که وضع کنونی اقتصاد حاصل کار شماست - نقل به مضمون}

از ديدگاه من چنين چيزی را تنها يک دادگاه صالح می تواند تشخيص دهد، که آيا فلانی به عنوان دست اندرکار وزارت اطلاعات با ميانبر شکنجه بی گناهان می خواسته به مقامی برسد يا اينکه با سازماندهی سيستمی کارامد می خواسته آسيب پذيری کشور را در برابر بی سروپاهايی مثل صدام حسين کمتر کند.

ساختار ضعيف و ناکارامد دادگاهها* از مشکلات قديم اين ملت بوده اند که آنرا در قيام مردم برای تاسيس عدالتخانه می بينيم (از لحاظ تاريخی قبل از مطرح شدن لفظ مشروطه)

خلاصه خيلی آرزو مندم که روزی دستگاه قضايی سالمی بر ايران حاکم شود تا نه تنها اتهامات بی خود از گفتگوی سياسی کنار گذاشته شود، بلکه کسانی هم که جرمی مرتکب شده اند پس از تحمل مجازات متناسب جرمشان به جامعه بازگردانده شوند. و مگر چقدر کرباسچی داريم؟‌ چقدر اکبر گنجی داريم؟‌ چقدر هاشمی رفسنجانی داريم؟‌ آيا بايد اين اسمها از صفحه روزگار پاک شوند؟

* قضا از از ديدگاه من از اجرا بالاتر است. - لفظ حاکم و حکومت و محکمه از قديم مترادف دولت بوده اند.

مهدی
¤ نوشته شده در ساعت 23:29 توسط عضو ارشد کاخ سفید
پيام هاي ديگران ( بايگاني شده )( بايگاني شده )

شنبه، 17 بهمن، 1383
آقا مجيد

آ مجيد،



اون پونصد تا پيرهنی که ما بيشتر پاره کرده ايم ما را به اينجا رسانده که کمتر به ملت گير بدهيم. حالا گاهی يادمون ميره به ملت گير می ديم. ولی تو هم بايد بدونی تو اون مملکت بايد حواست بيشتر جمع باشه. بچه های اين طرف اگه ام پی تری گوش می دن و شب تا صبح با رفقاشون حال می کنن، تو مملکتشون پليس و قاضی و برنامه ريز دارن، اينجا ۵ ميليارد دلار روی انرژی اتمی سرمايه گذاری می کنن پنجاه ميليارد دلار نونشو می خورن

لکن، اگر در ۲۵ سال گذشته روزگار با آن فاميل سيدمان بد بوده،‌ در ۵۰ سال آينده با خيلی های ديگر بدتر خواهد بود اگر حواسمان جمع نباشد که کجا هستيم، چه کسانی برايمان برنامه می ريزند و...



بهترين های صنعت ما ( س. و ت.) زمان کار خوب کار می کنند و زمان تفريح خوب تفريح می کنند و از دختر رز و دیگر نعمات زندگی بهره مند می شوند. بحرانهای مالی را رد کرده ايم و احتمالا سالهای آينده مشکلات کمتری خواهيم داشت، لذا اگر کارت با ام پی تری پلير راه ميفته برو بخر، که تو اون مملکت اينجور چيزا به لحاظ ضعف دولت در برابر واردات از خيلی جاهای ديگه ارزونتره، دوربينت هم اگه گم شده به جهنم برو يکی بهترش رو بخر. پول هم اگه نداری بهت قرض بدم، بهترین پول خرج کردن پول خرج کردنیه که به مزه دار کردن زندگی بیانجامد (به شرطی که آینده را تلختر نکند).

اون پنجاه تا پيرهنی که ما پاره کرده ايم بهمان ياد داده است که از حال کردن آدمهای ديگر شکم درد نگيريم،‌ (به ياد پسر مدير عامل ....سازی تبريز می افتم که می گفت نمی دانم چرا از کسانی که اسکی می کنند بدم مي آيد). خلاصه کسی هفته ای چهل ساعت دبش کار کند من حق ندارم به او ياد بدهم چگونه تفريح کند.



من معتقدم اگر جماعت، خصوصا دولتيان با نفس پاک کار کنند به برکت تراکتور و کمباين و کود شيميايی و پمپ شناور کسی روی زمين گرسنه نخواهد ماند. لذا با بوئینگ،‌ با میکروسافت ، با جنرال موتورز ، با هایده و گوگوش و احمد خیامی مخالف نیستم.



در ضمن من فکر می کنم این وبلاگ را برای خودمان ساخته ایم، نه برای متقاعد کردن مریدان الزرقاوی یا جرج بوش یا ...، که بازسازی خانه مان باشد در دنیای مجازی- که در آن گرد هم بیاییم و دغدغه های همدیگر را بشنویم. لذا فعلاً در این خانه هرچه دلت می خواهد بگو. ما نگران کلاس و اینجور چیزها نیستیم. خوشبختانه وبلاگهای تخصصی مانند وبلاگ گویا وجود دارند که ملت جهت افزایش اطلاعات به آنجا می توانند بروند. من خودم به وبلاگ نویسی به عنوان انکوباتور (ننه مصنوعی جوجه ها) نویسندگی نگاه می کنم که گامی است جهت فاصله گرفتن از شفاهی شدن. دیشب فکر می کردم بهتر بود داستان "نوح دائیی"را هم اینجا بیاوریم. همچنین اگر عموی بزرگ با امکانات وبلاگ آشنا شوند شاید دیگر نتوانند از پای کامپیوتر بلند شوند، ( از بس که حرف برای گفتن دارند. درد چوخ وقت یوخ)



شاید برای کارهای کامپیوتری اگر به این نتیجه رسیده ای که باید تخصصی کار کنی، شاید لازم باشد یک وبلاگ جدید برای من یا خودت درست کنی.



این را می خواستم به عنوان نظر پست کنم ولی ظرفیت پرشین بلاگ اجازه نداد، لذا اینجوری آوردیمش.



مهدی


¤ نوشته شده در ساعت 2:0 توسط عضو ارشد کاخ سفید
پيام هاي ديگران ( بايگاني شده )( بايگاني شده )

جمعه، 16 بهمن، 1383
داستان وبلاگ!

چرا من هیچ‌چی تو وبلاگ نمی‌نویسم؟! فکر می‌کنم سوال مهدی* هم باشه! با خودم فکر کردم باید بنویسم برای همین اومدم دلایل ننوشتنم رو پیدا کنم و تا حد ممکن راه حل هم براشون پیدا کنم:
1. کامپیوتر داغونه- اینترنت ترکیده - آی‌اس‌پی قاط زده - پرشین بلاگ منفجر شده!!!!
راستش این مورد تماما کشکیه! یعنی در واقع هیچ کدوم دلیل ننوشتنم نبوده یعنی نشده که بخوام بنویسم و ببینم مودم آتیش گرفته!!! یعنی اوضاع مربوط به این مسایل اونقدر هم بد نیست!
2. خودسانسوری به خاطر مهدی!
یک دلیل واقعی! راستش هنوز هم می‌ترسم راجع به برنامه‌ی خلخال اسالمی که با گروه کوه رفته بودیم چیزی بنویسم نکنه که از دستم در بره بگم حافظه‌ی دوربینم رو تو برنامه گم کردم با 128 مگابایت عکس واقعا بی‌نظیر. مهدی همون موقعی هم که هنوز غیبت نکرده بود!!! ما نمی‌تونستیم راحت باهاش حرف بزنیم این اثر از کیلومترها دورتر از اونور دنیا هم هنوز از بین نرفته! هنوز هم سخته که راجع به درسها چیزی بنویسم و مثلا بگم که فلان درس رو افتادم و فلان استاد بیرونم کرد و فلان امتحان تقلبمو گرفتن با لگد** منو از دانشگاه انداختن بیرون و ... (حالا درسته اینا هیچ کدوم اتفاق نیافتاده ولی خوب دیگه!) یا مثلا برای فروش یه چیزی (همون!!!) کلی اینور و اونور رفتم و چیزها و برخوردهای جالبی دیدم ولی چون نمی‌تونم بگم فروش چی نمی‌تونم بگم رفتم سعدی این طوری شد و ....
3. مطلبی ندارم که در سطح نوشته‌های مهدی باشه!
بابا خوب معلومه مهدی 500 تا پیرهن بیشتر از من پاره کرده پا شده رفته اونور دنیا در حالی که من به جز تبریز و تهران هیچ جایی رو ندیدم همیشه کتاب می‌خونده و ... و من هم همیشه...(راجع به خودم چی بگم خدا رو خوش بیاد؟) مهدی می‌شینه نوشته‌های تحلیلی می‌نویسه و ما هم می‌شینیم نگاه می‌کنیم (منظور من و خودم!) یا مثلا فرضا کسی اومده دفعه‌ی قبل کرگدن مهدی رو خونده بیاد این دفعه ببینه مجید نوشته آره می‌خوام یه دونه MP3Player بخرم باهاش متالیکا گوش کنم خوب ضایع است دیگه!!!
4. نمی‌خونم که بنویسم!!
آقا نصف بیشتر مطالب وبلاگهای مردم رو لینک به مطالب ملت دیگه تشکیل می‌ده مهدی هم میاد همین‌کارو می‌کنه ولی من چی کار کنم؟ مثلا بگم "پلنت سورس کد" (http://www.planet-source-code.com) یه کد خف سی شارپ گذاشته برای فلان کار و لینک بدم خوبه؟! (می‌دونی چند وقته نرفتم پلنت سورس کد؟!!) من هر از چند گاهی حوصله داشته باشم فیلتر دور بزنم می‌رم یه سر وبلاگ زیتون (http://www.z8un.com) رو می‌خونم که اونم تقریبا هیچ حرف خاصی نمی‌زنه که بهش لینک بدیم (همین حرف خاص نزدنش جالبه) بعضی وقتها هم وبلاگ جناب ابطحی معاون رییس جمهور (http://www.webneveshteha.com) که حرف سیاسی می‌زنه و من هم چون از سیاست هیچ چی حالیم نیست و نمی‌خوام هم که قاطیش بشم خوب معلومه!!! هر از چند وقتی هم به تبع رسومات اهل وبلاگستان (از اون لغت‌هاست ها!) یه سری به وبلاگ جناب حسین درخشان (http://www.editormyself.com) می‌زنم که اونم دیگه چون خیلی روزنامه‌نگاره (نم نقّده روزنامه نیگاردی!!!!) آدم وبلاگشو می‌خونه یه جوری می‌شه!!! اونروزا نوشته بود 40000 جواد در لاس‌وگاس! آقا از این خواننده‌ها (تقریبا همه‌ی خواننده‌های لس‌آنجلسی) خوشت نمی‌اد خوب دلیل نمی‌شه به همه‌ی طرفداراشون بگی جوادن که!!! اصلا مگه ملت باکلاس خوششون میاد من اینجا به پینک‌فلوید فحش بدم؟!!!!!! می‌گفتم در نتیجه اینم لینک دادنی نمی‌شه!!!
5. علاقه‌ی وافر به کلاس گذاشتن!
چی کار کنم هی می‌خوام واسه ملت کلاس بذارم هی از خودم تعریف بکنم و حرف‌های گنده گنده بزنم ولی خوب سخت‌ترین کار اینه که آدم راجع به چیزی اطلاع نداشته باشه و دقیقا در اون مورد بخواد حرف گنده بزنه (دقیقا همون کاری که نماینده‌های یکی از اون یکی گل‌ترمون تو مجلس دارن می‌کنن)

راه‌حل‌ها:
1. گفتم که این بیشتر بهونه است بهونه هم که راه‌حل نداره!
2. حاجی! مهدی رفت! حالیته! هر چی بنویسه آخرش اینه که موقعی که On بشی بهت گیر می‌ده که مثلا چرا اونو گمش کردی خوب تو هم اینویز بیای حَلّه! در ضمن اصلا بذار ببینتت مگه چیکار می‌تونه بکنه؟ دستش نمی‌رسه که کتکت بزنه! حالا تا وقتی هم بخواد این دور و برا پیداش شه اوووَه
3. آقا مگه زوره مطلب باکلاس بنویسی؟ آخه کلاس که زوری نمی‌شه که! مشتری وبلاگ هم می‌پره خوب بپره!!! اصلا کی گفته مطلب به درد بخور مشتری بیشتری داره تا حالا هزار تا وبلاگ چرت و پرت عاشقی دیدم که کلهم 4 تا شعر در پیت عاشقانه گذاشته کلی کامنت داشته ولی این همه وبلاگ توپ کامپیوتری هم دیدم که اصلا کامنت نداشتن!!!!!
4. یه روشش اینه که برم بخونم خوب مشکل اینجاست که باز می‌رم همون چیزایی رو می‌خونم که خوشم می‌یاد و وبلاگ می‌شه لینک کلی کد برنامه!! و مطلب طنز ملت (که این یکی بد نیست البته!!!) روش دیگه‌ای فعلا به ذهنم نمی‌رسه
5. خوب کسی که اینجا قرار نیست تو رو بشناسه پس هر چی می‌تونی کلاس بذار کسی که میاد می‌خونه فرق آدم با کلاس و بی‌کلاس رو از یه واو هم می‌فهمه (بابا احترام به خواننده‌ی وبلاگ - بابا فهیم!!)

خلاصه....
من از این به بعد هر چی دلم بخواد تو وبلاگ می‌ذارم و کاری هم به کسی ندارم (چرا به کاری که باهات کار نداره به تو چه ربطی داره!!!!!!)

* بیچاره مریم! دلم سوخت براش! چون اصلا تو این نوشته تحویلش نگرفتم!!!
** آقا یه چیزی! به نظر می‌رسه به جای لگد بنویسیم لقد بهتره (همون تپیه خودمون!) چون الان اینجوری تلفظ می‌شه

Majid - The Visual Kanneh
¤ نوشته شده در ساعت 11:39 توسط عضو ارشد کاخ سفید
پيام هاي ديگران ( بايگاني شده )( بايگاني شده )

شنبه، 10 بهمن، 1383
آی مجيد خان

راستی مجيد خان اگه وقت داشتی وبلاگ مرتضی نگاهی www.negahi.com حامد قدوسی و سيبستان http://sibestaan.malakut.org و خاطرات يک مدير http://www.abas1339.persianblog.com را به لينکستانمان اضافه کن. داداش بی سوادت بلد نيست اين کارها را بکند، تو هم که ماشاللا هزار ماشاللا ويژوال کنه و دات نت کنه تشريف داری.

مهدی
¤ نوشته شده در ساعت 8:54 توسط عضو ارشد کاخ سفید
پيام هاي ديگران ( بايگاني شده )( بايگاني شده )

شنبه، 10 بهمن، 1383
حرفه ايها

http://chaay.persianblog.com وبلاگ آقای مهندس حامد خان قدوسی اورميه ای هست که وبلاگ خيلی جالب و با محتوايی است. اين حامد خان قدوسی از رتبه های يک رقمی کنکور ۷۳ رياضی بود که برق شريف را ول کرد رفت دنبال مهندسی صنايع (قابل توجه مجيد خان) . سپس مديريت بازرگانی و حالا هم برای يونيدو (ظاهرا بطور موقت) کار می کند. ايشان با منطق و استدلال نادرستی ادعاهای اقتصادی حاج آقا احمد توکلی را نشان داده است. وجود چنين آدمهای با منطق و کاردرستی آدم را به آينده ايران اميدوار می کند.

همچنين وبلاگ آقای اميد نقشينه ارجمند ( از کاردرستهای رياضی)‌ را پيدا کردم به آدرس www.antigq.persianblog.com که با منطق و استدلال زير آب شرکتهايی مانند گلد کوئست ( و امثالهم) را زده است.

مهدی
¤ نوشته شده در ساعت 8:43 توسط عضو ارشد کاخ سفید
پيام هاي ديگران ( بايگاني شده )( بايگاني شده )

جمعه، 9 بهمن، 1383
حقيقت

انسانها حقيقت را به نفع خود تقريب می زنند،‌ بنابراين به قاضی نياز دارند.

مهدی
¤ نوشته شده در ساعت 3:25 توسط عضو ارشد کاخ سفید
پيام هاي ديگران ( بايگاني شده )( بايگاني شده )

پنجشنبه، 8 بهمن، 1383
عراق

عده زيادی بر اين باورند که :

۱:حمله آمريکا به دليل تسلط بر منابع نفتی آن کشور می باشد.

۲:آنها که در عراق بمب گذاری می کنند و ... به خاطر وطنپرستی اين کارها را می کنند.

راجع به دليل شماره ۱:‌ توليد نفت عراق سالانه حداکثر ۴۰ ميليارد دلار خواهد بود (هم اکنون بسيار کمتر است)‌، حال آنکه هزينه اقتصادی دولت آمريکا ۲۰۰ ميليارد دلار خواهد بود. البته عراقی دموکراتيک از لحاظ اقتصادی به نفع آمريکا خواهد بود، همچنانکه پس از جنگ جهانی دوم وجود آلمان غربی و فرانسه و ژاپن دموکراتيک و قدرتمند از لحاظ اقتصادی خيلی بيشتر از وجود کشورهايی مانند آلبانی و کوبا به اقتصاد آمريکا کمک کرده است. کمکهای اقتصادی و فنی آمريکا به کشورهای اروپای غربی تحت عنوان طرح مارشال نيز به اين دليل توجيه می شود.(رفاه جهانی در سايه گسترش سيستمهای اقتصادی و توليدی امکانپذير هستند که با ثباتترين راه پياده سازی آنها گسترش دموکراسی است) . به خودمان هم که نگاه کنيم از وجود ترکيه ثروتمند و با ثبات خيلی بيشتر از وجود کشورهای فقير و غير دموکراتيکی مانند افغانستان- جمهوری آذربايجان و جمهوری ارمنستان و عراق (ثروتمند اما غير دموکراتيک )‌ سود برده ايم -کمترينش اينکه دروازه امن صادراتمان به اروپا بوده است.

مساله شماره ۲ را هم من تنها روش گانگستری برخی گروههای عراقی می دانم که می خواهد به زور تی ان تی و کلاشنيکف، در بازی قدرت ميانبر بزنند، و الا کسی که قواعد دموکراتيک را رعايت می کند از بازی قدرت به شکل دموکراتيک آن -انتخابات- بيرون رانده نشده است.

انهدام سازمان سياسی عراق هزينه بسيار زيادی داشت، به همين دليل نيز آمريکاييها تمام تلاش خود را کردند تا بدون جنگ صدام را از قدرت ساقط کنند، اما اين مرد احمق تا روزی که مانند يک موش از سوراخش بيرون کشيدند به بازی دموکراسی تن در نداد و هزينه اش را هم، هم اکنون ملت عراق و ارتش آمريکا پرداخت می کنند.

با آنکه به شخصه مدافع حمله آمريکا به ايران نيستم - به دليل اينکه جنگ و استفاده از نيروی نظامی را در تعيين سرنوشت ملتها را احمقانه ترين راه حل- می دانم، با اين حال در صورت حمله آمريکا به ايران،‌ معتقدم در صورت فروپاشی سيستم حاکم بايد نگران گروههای تجزيه طلب و غير دموکراتيک (از هر نوع و رنگی) که به روشهای نظامی معتقدند باشيم. بهترين راه مقابله با آن را هم آموزش قواعد رفتار دموکراتيک به عموم مردم و انساندوستی و مدارا می دانم.
¤ نوشته شده در ساعت 4:5 توسط عضو ارشد کاخ سفید
پيام هاي ديگران ( بايگاني شده )( بايگاني شده )

يكشنبه، 4 بهمن، 1383
وظايف مدیر چیست


در مهندسی کنترل می خوانیم که سیستمهای مدار بسته پهنای دارای پهنای باند پایدار بزرگتری هستند، این بدان معنی است که یک سیستم با کنترل مدار بسته قابلیت اجرای دستورات با سرعت بالاتری را داراست. به عنوان مثال، هرگاه دو موتور جریان مستقیم مشابه با منبع ولتاژ مشابه (که یک سیستم کامپیوتری ولتاژ ورودی به موتور را تنظیم می کند)، ولی یکی دارای اندازه گیر زاویه باشد، ولی دیگری نباشد، به موتور اول خیلی راحت می توان دستور داد که در مثلاً یک ثانیه 30 درجه بچرخد و خطایش کمتر از 1 درجه باشد، اما برای اینکه موتور دوم بتواند این خطا را حفظ کند، لازم است جریان خیلی کمی به آن تزريق شود و در نتیجه 30 درجه چرخش موتور زمان بیشتری طول خواهد کشید. از طرف دیگر، به فرض که توانستیم برنامه ای بنویسیم که در موتور دوم 30 درجه چرخش ایجاد می کند، اگر شرایط تغییر کند، مثلا فرض کنید یک روز هوا سرد باشد و بلبرینگهای موتور گشتاور زیادتری برای چرخش نیاز داشته باشند، برنامه ای که برای موتور دوم نوشته ایم، اینبار قادر نخواهد بود 30 درجه چرخش ایجاد کند، اما اگر برنامه موتور اول با مقایسه زاویه درخواستی (30 درجه ) با زاویه واقعی موتور عمل کند، و برنامه ریز برنامه کنترلی مناسبی ریخته باشد، می تواند بدون توجه به وضعیت بلبرینگها، موتور را به زاویه مورد نیاز برساند که در اصطلاح مهندسی کنترل این را قابلیت حذف اغتشاش می نامند.



در یک سیستم اجتماعی نیز، برای رسیدن به هدف، سیستمی که به بدنه عمل کننده (موتور) دستور می دهد، (مدیریت –کامپیوتر در مثال موتور) می تواند از خروجی سیستم اطلاع داشته باشد یا نداشته باشد، اما اگر چنین اطلاعاتی حتی المقدور زیاد باشد، سیستم می تواند با سرعت بسیار بالاتر و خطای کمتر به هدف برسد، در غیر اینصورت علاوه بر اینکه آزمایشهای پرهزینه ای برای طراحی برنامه کنترلی لازم است انجام شود، سرعت خیلی کم خواهد بود و نیز در صورت بروز تغییرات در شرایط سیستم، برنامه قادر نخواهد بود به هدفی که برنامه کنترلی برای آن طراحی شده، برسد.

مثال ساده ترش مقايسه رانندگی با ديد عادی و رانندگی در شرايط بدون ديد می باشد که دومی در صورتيکه مسير دارای پيچ و خم باشد عملاً امکان ناپذير است.

با وجود اینکه برنامه ریزی ، هدایت ، کنترل ، سازمان دهی ، کارگزینی و هماهنگی از وظایف اصلی یک مدیر به شمار می روند، در مدتی که در ایران کار می کردم، تقریباً مدیری را -از کله گنده هایی که آدم را یاد دون ویتو کورلئونه می انداختند تا مدیران پادو - ندیدم که انجام این امور را وظیفه خود بداند. عملا کاری که اکثریت این مدیرها انجام می دادند هنرپیشگی کردن برای بالایی ها و پایینی ها بود (به شوخی شرکتمان را مترو گلدن مایر می خواندم – از بس که آرتیست داشت).

در چنین سازمانهایی برنامه ریزی مفهومی ندارد، عملا کسی نمی داند چکار باید بکند و بدتر از همه مدیرهای سطح بالا اطلاعات مستندی در مورد جزئیات عملکرد سازمان در اختیار ندارند و عملا منبع اطلاعاتیشان جلسات و بازدیدهاست (به همین دلیل هست که آرتیست بازی رواج پیدا می کند).



چرا سازمانهای دولتی نمی توانند خوب عمل کنند؟ من اینها را از همه مهمتر می دانم:

1- عدم وجود مدیران حرفه ای و تجربه ناکافی اشخاص حاضر در سطوح اول مدیریت کشور – در حالی که در آمریکا رابرت مک نامارا پس از تجربه مدیریت فورد موتورز به وزارت دفاع می رسد (همچنين چارلز ويلسون ويلسون پرزيدنت جنرال موتورز)، در کشور ما اکثر افراد حاضر در سطح اول مدیریت کشور بلافاصله پس از فارغ التحصیلی از دانشگاه، بدون هیچگونه تجربه حرفه ای (من کار کردن زیر دست مدیران حرفه ای را بهترین روش آموزش مدیریت می دانم) وارد سازمان دولتی شده و در صدر امور جای گرفته اند. در سیستم پرآشوب روزهای ابتدایی سیستم جدید، تنها کسانی مانند که پوسته ای از مریدان منفعل دور خود کشیدند برجای ماندند. از بزرگترین مشکلات این سیستم به گمان من، ناتوانی آن در تربیت افراد جدید برای ایفای نقش مدیریت در سالهای آتی می باشد که باعث تشدید این مشکل می شود و به عبارت دیگر، نه تنها امروز مدیران قابلی نداریم، بلکه در سالهای آینده نیز افرادی نخواهیم داشت که در سیستم رشد کرده و دارای قابلیتهای حرفه ای یک مدیر باشند. بنابراین سرنوشت حکومت شوروی – که در سالهای دهه هفتاد میلادی رهبران پیر و پاتال پس از برژنف، یکی پس از دیگری پس از یکی دو سال حکومت به دیار باقی شتافتند تا آنکه گورباچف ظهور کرد- نیز به احتمال بالا در ایران تکرار خواهد شد. همین روزها نیز هرچه ملت نگاه می کنند، کسی بجز هاشمی رفسنجانی را نمی یابند که در حد و اندازه ریاست جمهوری باشد، در حالی که ملت آمریکا هر چهار سال یکبار رئیس جمهوری انتخاب می کنند و هیچگاه دچار کمبود کاندیدای درست و حسابی نشده اند.

در حالی که در آمریکا بیل کلینتون و بیل گیتس رشد می کردند، در روسیه بوریس یلتسین و مافیا بازان رشد کردند و وضعیت وخیم اقتصادی روسیه امروز مرهون این افراد می باشد.



وضعیت در شرکتهایی که عملا روی پای خودشان ایستاده اند و به الطاف دولتی و نفتی وابسته نیستند، خیلی بهتر است و مدیرانشان واقعا افراد حرفه ای هستند که همینجا شرکت همکاران سیستم (تولید کننده نرم افزارهای مدیریت) را به عنوان شرکتی که بین دوستان به این خصوصیت مشهور هست به عنوان مثال برای خوانندگان معرفی می کنم.



2- سیستم پرداخت حقوق، که بر اساس القائات چپها در سالهای اول انقلاب بنیاد نهاده شده است. اینان اگرچه نتوانستند قدرت را در اختیار گیرند، تاثیرات شگرفی بر ادبیات جاری سیستم در حال شکل گیری نهادند و بدینسان در زمان نخست وزیری رجایی، حقوق نخست وزیر، حقوق استاد دانشگاه و حقوق معلم اول ابتدایی یکی شد (نقل قول است و شاید دقیق نباشد). به رغم تغییرات در سطح پرداخت حقوقها، اندیشه پایه همان هست و حتی اگر رئیس جمهور بخواهد به مدیری که یک تصمیم اشتباهش ممکن است 100 میلیارد تومان برای کشور خرج داشته باشد، ماهی دو میلیون حقوق بدهد، جماعت این را برنخواهند تافت و به ناگذیر یا رئیس جمهور و یا شهردار تهران يا ... باید از زیر زمین هم که شده پول دربیاورد تا به مدیر بدهد یا او را از دست خواهد داد. (در ترکی ضرب المثلی هست که می گوید دگرلی داش یرده قالماز ، یعنی سنگ با ارزش روی زمین نمی ماند)

(ر. ک . به این نامه مدیران جمهوری اسلامی به آقای خامنه ای در زمان محاکمه کرباسچی در روزنامه همشهری

http://www.hamshahri.org/hamnews/1378/780219/siasi.htm#siasi3 )



مهدی


¤ نوشته شده در ساعت 2:58 توسط عضو ارشد کاخ سفید
پيام هاي ديگران ( بايگاني شده )( بايگاني شده )